برای سال ۱۴۰۰
همه‌ی ما آرزوهای فراوانی داریم که خیال برآورده‌‌شدن‌شان را در سر می‌پرورانیم یا لااقل اگر آرزوی خاصی نیز نداشته باشیم، انتظارهایی از خود، دیگران، جامعه و زمانه داریم که می‌خواهیم محقق شوند یا اهدافی داریم که برای آن‌ها برنامه‌ریزی و تلاش می‌کنیم.
این را همین ابتدا می‌‏گویم تا نگرش و زاویه‌‏ام را به موضوع روشن مشخص کنم؛ استفاده از عبارت‌‏های انگلیسی در محاورات روزمره‌ی فارسی، به شرط اینکه معادل شایسته‌‏ای داشته باشند، مذموم است. اما چه چیزی رخ می‌دهد که «به‌هرحال» را «انی‌‏ویز»، «برجسته» را «بولد» و «تقویم» را «کلندر» می‌‏گوییم؟
دست‌به‌یقه با معنای زندگی:
چند ماه بسیار پرفشاری داشتم. دو رویداد در کنار پروژه‌هایی که به این‌ و‌ آن قول داده بودم و حالا چند روزی است که سبک‌تر شده‌ام و معطوف به کار شرکت و روتین زندگی. فشار کاری که کمتر می‌شود، می‌توانم به‌راحتی حس کنم که ملال بر لحظه‌‌به‌لحظه‌ی زندگی‌ام چنبره می‌زند. در یک آن تمام حرارت و هیجانی که هر روز صبح روی صورتت احساس می‌کردی، تبدیل به سرمایی می‌شود که بیدارشدن را دشوار می‌سازد.
کمی‌ بیش‌تر؛
اگر این روزها در اینستاگرام چرخیده و یا توییتر را دنبال کرده باشید، متوجه واکنش‌های گوناگونی به طراحی داخلی خانه‌ی هدی رستمی شده‌اید. هدی رستمی را از سال‌های دور و با پروژه‌ی شهر پنهان - Hidden City می‌شناسم، این روزها اما بیشتر به بلاگر یا اینفلوئنسر سفر شناخته می‌شود. در میان اطرافیانم کسی را نمی‌شناسم که به سبک زندگی او رشک نبرد و این «به‌اشتراک‌گذاری» خانه‌ی جدیدش نیز آه از دل بسیاری برآورده است! هرچند که هدی از ما بینندگان خواسته است که به ‘فومو’ یا همان «ترس از جاماندن» دچار نشویم و تصاویر ویرایش‌شده‌ی خانه‌اش را با زندگی واقعی خودمان مقایسه نکنیم، اما همین توصیه نیز بنزینی بر آتش دل بسیاری ریخته است. اما چرا؟