نالهی پریشانی
پارسال این موقعها بود که در چاه عمیقی از کثافتهای روح و روانم غوطهور بودم. احساس بازندگی گریبانم را چنگ میزد. زندگی تا سر حد مرگ ملالآور و بیهودگی در پیشانی هرکاری نقشبسته بود. تراپی، دارو، زمان، آب و هوا، سفر یا راستش را بخواهید، هیچ نمیدانم با کمک دقیقاً چه چیزی، اما از این چاه رستم و بازگشتم به آن سرزندگی و شیدایی معمول خودم.
- .
- ۲ دقیقه زمان خواندن