اتفاقی که در انیمیشن میافتد به نظرم ساده است، ابتدا ذم سرمایهداری را میگوید، از انبوهشدن همهچیز و «کالاانگاری خوشبختی» گله میکند (که در کالبد کنشهایی مثل خریدکردن و مصرف الکل و دراگ و کالاهایی مثل ماشین لوکس، کالاهای برند و الخ حلول کرده است)، سپس موشِ مستأصل از همهی اینها خود را اسیر یک روتین مشخص میسازد؛ در واقع انیمیشن بیش از آن که بخواهد در مورد خوشبختی صحبت کند، از سرمایهداری گله میکند. البته این رویکرد پربیراه نیست، وقتی تمام شئونات زندگی ما در سرمایهداری هضم شده است، احتمالاً مسئلهی خوشبختی ما نیز یک چنین صورتبندیای دارد.
- .
- ۳ دقیقه زمان خواندن