بازگشت به پیش:
قدیم‌ترها، زمانی که این همه «اتصال» وجود نداشت و دولت به معنای گسترده و بزرگ امروزی‌اش، هنوز در ایران شکل نگرفته بود، هم‌چنان زندگی در گوشه‌‌وکنار این سرزمین جریان داشت. بیش‌تر جمعیت ایران روستانشین بود و روستا محل نضج جهان‌بینی آدم‌ها و پاسخ به تمام نیازهای اجتماعی‌شان بود. کسی در روستا انتظار کمک از دولت در شخم‌زدن زمین‌هایش یا خرید محصولاتش را نداشت و اگر هم می‌داشت، دولتی نبود که بخواهد و یا حتی بتواند به روستایی کمکی در شخم‌زدن زمین‌هایش بکند و محصولاتش را پیش از گندیدن بخرد. تمام زحمت فصل کاشت و برداشت برای خود روستایی و اهالی همان روستا بود. جز نواحی شمالی ایران، در بیشتر این سرزمین فاصله‌ی روستاها از هم و از شهر آن‌قدری بود که جز برای مواردی بسیار حیاتی رفت‌وآمد به شهر به زحمتش نیارزد. همین، روستا بود و روستایی و خدای خودش، و نه چیزی بیشتر.
برای سال ۱۴۰۱
به گمانم نظریه‌ی فرگشت بر اساس انتخاب طبیعی در ذهن ما با یک کژتابی همراه شده است. به این صورت که فکر می‌کنیم همیشه جانوری که بیشترین زور، بزرگ‌ترین جثه یا بیشترین سرعت را در مقایسه با محیط پیرامونی خود دارد، کامیاب است و می‌تواند ژن خود را به نسل بعدی منتقل کند. شاید در نمونه‌هایی این گزاره صادق باشد اما آنچه که معمولاً مغفول می‌ماند این است که این ویژگی‌ها در حقیقت، سازگارترین ویژگی‌هایی‌ست که شرایط زیستی–زنجیره‌ی غذایی آن محیط طلب می‌کند.
دست‌به‌یقه با معنای زندگی
در نوشتار قبلی درباره‌ی این نوشتم که چرا این سلسله نوشتار را شروع کردم، هم‌زمان با آن شروع کردم به زیروروکردن نوشته‌هایم، جستاری را یافتم که بیشتر درباره‌ی خود زندگی است اما بخش‌هایی از آن درباره‌ی معنای زندگی نوشته بودم. این نوشتار از متن نامه‌ای است که به یکی از دوستان قدیمی‌ام بیرون کشیده‌ام، نامه‌ای به مناسبت تولدش که سعی کرده‌ بودم در آن، تأملات آن ایام‌‌ را جمع‌بندی کنم. آن روزها البته بیش از امروز با «معنای زندگی» دست‌وپنجه نرم می‌کردم، این روزها اما چنان واقعیت هولناک زندگی بر ذهنیاتم سایه انداخته است که تا قضیه‌ای بیخ پیدا نکند، دست به قلم نمی‌برم.
علیه بی‌تفاوتی؛
ایام ساده‌ای نیست، به سادگی نمی‌شود با آدم‌ها درباره‌ی امیدواری صحبت کرد اما مقصود من در این نوشتار امیدواری نیست، پیش‌تر گفته‌ام که چرا توأمان به امیدواری و بدبینی در این شرایط نیاز داریم و شاید لازمه‌ی خواندن متن پیش رو، نگاهی به پست «برای سال ۱۳۹۸: عریضه‌ای درباره‌ی بدگمانی و امیدواری» باشد.