جستاری درباره‌ی
در مواجهه با احساسات، عواطف و هیجانات دیگران، معمولاً دست‌وپایمان را گم می‌کنیم. آنچه که برای دیگری اتفاق افتاده است، ممکن است برایمان حسادت‌آور، خوش‌حال‌کننده یا غم‌انگیز باشد. همه‌ی این احساساتی که نسبت به وضعیت دیگران داریم تا وقتی که درونی‌اند، معمولاً مشکل‌ساز نمی‌شوند، ماجرا زمانی بحرانی می‌شود که می‌بایست به هر دلیلی، خواسته یا ناخواسته، درباره آنچه که بر دیگری گذشته است، در برابر احساسات، عواطف و هیجانات دیگری، اعلام موضع کنیم یا واکنش نشان دهیم. مثال‌های زیادی در این زمینه وجود دارد:
درباره‌ی مائده هژبری
من که کاره‌ای نیستم برای آقایان تعیین و تکلیف کنم، صلاح مملکت خویش خسروان دانند؛ اما به گمانم اگر حاکمیت درصدد کِش‌آمدن آستانه‌ی تحمل مردم در برابر فشارهای عدیده‌ی سیاسی و اقتصادی است؛ لاجرم باید بند را در موضوعات فرهنگی آب بدهد! گرچه تنگ‌کردن قفس تا نقطه‌ی خاصی موجب تراکم نفس محبوس می‌شود، از نقطه‌ای به بعد بدل به انگیزه‌ای برای شکستن قفس خواهد شد. اسلاونکا دراکولیچ –روزنامه‌نگار و از اعضای مؤسس کمیته‌ی اجرایی اولین شبکه‌ی گروه‌های زنان اروپای شرقی- در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» می‌نویسد: