از رنجی که میبریم
یک سالی میشود که جلای وطن کردهام. قبل از پرواز، دمدمههای صبح بود که در آخرین یادداشتم در ایران، با ترس یا شاید با عدم اطمینانی نوشتم که: «من نمیروم که بروم». الآن که آن متن را میخوانم، انگار که میخواستم با خودم اتمامحجت کرده باشم و از خودم قول بگیرم، انگار که به برگشتن خودم مطمئن نباشم؛ بگذریم. در همان نوشته، چند خط بعدتر از خودم پرسیدم که :«پس اگر رفتن برای رفتن نه، رفتن برای چه؟»
- .
- ۱۴ دقیقه زمان خواندن