نوشتاری بر مصوبه‌ی ۲۴ تومانی 

دقیق نمی‌توانم مشخص کنم که این هیاهوی قوت‌گرفته پیرامون مصوبه‌ی اخیر مجلس، مبنی بر تعیین سقف حقوق مدیران دولتی، چه اندازه خاستگاهی  منطقی دارد و چه اندازه خاستگاهی تعصبی-حزبی دارد. اما یک چیز آشکار است، آزردگی خاطر مردم، که البته طبیعی است.

بخش قابل توجهی از نمایندگان مجلس کنونی، رنگ‌وبویی از اصلاحات و اعتدال دارند و آن را با خود به مجلس برده‌اند و پایگاه اجتماعی درخوری در میان مردم دارند، اما در این مورد خاص حتی بدنه‌ی فعال اصلاح‌طلب و اعتدالی هوادار دولت و مجلس، در برابر پرخاشگری‌های طیف مقابل درباره‌ی این مصوبه‌ی  جنجالی در شبکه‌های اجتماعی -به‌ویژه در توییتر- موضع سکوت گرفته و حتی تا اندازه‌ای نیز همراه شده‌اند، که البته حق می‌دهم. به نظرم، جبهه‌گرفتن در قبال این مصوبه‌ی مجلس از کنه وجود ما بیرون آمده، چرا؟ چون حقوق روزی هشت‌صدهزارتومانی مدیرعامل فلان دستگاه دولتی را با دستمزد ماهی هشت‌صدهزارتومانی عقب‌افتاده‌ی کارگرها می‌سنجیم، با معوقات بازنشستگان مقایسه می‌کنیم، به حقوق حداقلی کارمندان نگاه می‌کنیم و چنان وجدان‌دردی بر ما عارض می‌شود که نمی‌توانیم در برابر آن دم فروبندیم.

چند سالی است که تب‌وتاب استارتاپ‌ها (=کسب‌وکارهای نوپا با رشدهای محیرالعقول) در کشور ما نیز وارد شده است، این تب‌وتاب همراه با خود یک فرهنگ مدیریتی، فرهنگ‌ سازمانی، فرهنگ سودآوری، تملک و رشد را وارد فرهنگ نسل جوان ما کرده است، امروز، بخش چشمگیری از جوانان کشور یا دانشجویان به‌جای انتظار برای آزمون‌های استخدامی دولتی و خواندن غلیظ «ولاالضالین» در مصاحبه‌های عقیدتی، در پی اجرایی‌کردن ایده‌های خویش برآمده‌اند و بدون کشیدن منت دیگران درگیر بازکردن راهی برای رشد خود هستند. در مقام مثال، چند جوان خوش‌فکر ایرانی که امروز راه‌بَران سرآمد استارتاپ کافه بازار هستند، استارتاپی که تهدید تحریم‌ها را به فرصتی باارزش و سودآور تبدیل کرد، یک استارتاپ چالاک، روان، با داشتن نیروی انسانی بی‌اندازه کارآمد، با مشخصه‌های فرهنگ کار استارتاپی؛ جوانان خوش‌ذوق، طراح‌های بی‌نظیر، ایده‌های مجذوب‌کننده، حضور موفق در بازار ایران و خیز برای ورود به بازارهای جهانی، تنها یک گوشه از کامیابی مدیران این استارتاپ تاکنون بوده است.

گردش مالی و سودآوری این شرکت خارج از تصور است، قصد آوردن عدد و ایجاد التهاب ندارم، اما از وقتی‌ که شما آغاز به خواندن این نوشتار کرده‌اید، احتمالاً چندین ۲۴ میلیون تومان وارد این استارتاپ شده باشد! افزون بر این، مدیران کافه بازار نه‌تنها منتفع از حقوق‌های بایسته‌ای که خودشان برای خودشان وضع کرده‌اند، هستند، بخش بزرگی از سهام این استارتاپ موفق را نیز در مالکیت خویش دارند.

حالا، بخش فشل دولتی، با نیروی انسانی ناکارآمد و فساد درهم‌تنیده‌شده، با سازوکارهای بی‌قواره، بدون آینده‌ی روشن و امیدوارکننده و دیگر مشخصه‌های ناکارآمدی چگونه باید از حضور این جوانان، که آزمون خویش را در بخش خصوصی پس داده‌اند، بهره‌مند شود؟ با چه برانگیزنده‌ای؟ سهام اداره‌ی دولتی؟ کار جذاب و سبک زندگی کارمندی؟ تنها چیزی که در چنته دارد و شاید بتواند نخبگان پویا در عرصه‌ی مدیریتی را اغوا نماید همین حقوق‌هایی که است که اصطلاحاً «نجومی» نامیده می‌شوند. اکنون فرض کنید که قرار است مدیران باتجربه‌تر و کارآمد بخش خصوصی را که حضور در چندین هیئت‌مدیره‌ی بخش خصوصی را در کارنامه دارند، به دستگاه‌های دولتی دعوت کنیم. از دیدگاه شما ۲۴ میلیون تومان کافی است؟ یکی از معترضین این مصوبه‌ی اخیر مجلس من بودم؛ به نظرم تعیین سقف دریافتی برای یک مدیر سازمان دولتی، بستن دست‌وپای آن سازمان در پیکار پرچالش جذب نخبگان است و حتی می‌تواند عرصه را برای دریافتی‌های نامشروع باز می‌کند.

همان هنگامی که فیش‌های حقوقی مدیران دستگاه‌های دولتی منتشر شد و آن هیاهوی به‌ناحق نشأت‌گرفته از غرض‌ورزی سیاسی در سطح کلان ایجاد شد، خواستم چندخطی درباره‌ی این مورد بنویسم که بالله ماهی شصت میلیون که نه، حتی بیشتر از این‌ها، بیرون از تصور من و شما، در بخش خصوصی وجود دارد، در همین کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس وجود دارد. نمی‌شود برای حفظ مقیاس و هماهنگی حقوق پایین‌ترین و بالاترین عنصر یک دستگاه دولتی، این دستگاه‌ها را از حضور نخبگان، مدیران و فعالین بخش خصوصی بی‌بهره کنیم، با وجود اینکه باور ندارم تمام این پرداخت‌ها از سر شایستگی و راستی بوده است و رانت‌خواری در جای‌جای حاکمیت بی‌داد می‌کند، اما آن هیاهو به نظرم ناجوانمردانه و در جهت تضعیف دولت حسن روحانی بود.

به‌هرحال، کاش پیش از اظهار نظر، گریبان‌چاک‌دادن، دادوبیداد راه‌انداختن و نمود تازه‌اش که برانگیختن مردم در شبکه‌های اجتماعی با کمپین‌هایی است که از دغدغه‌ی مردم سواستفاده می‌کنند، بیشتر فکر کنیم و مسائل را از جوانب گوناگون بررسی نماییم. و ای‌ کاش مصالح مملکت را قربانی مصالح شخصی و حزبی نکنیم. در این مورد خاص، ضعف را از مجلس در آشکارکردن دیدگاه‌هایش می‌دانم، امری که شاید از پیش نیازمند فضاسازی در بستر جامعه‌ی آشفته و سیاست‌زده‌ی امروزی ما مردم ایران بود.

دیدگاه‌ها

هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط
نقش بنگاه‌های فناوری در توسعه اجتماعی
صدوبیست کیلومتر از بندرعباس که به سمت بوشهر می‌روی، به بندری تاریخی به نام کُنگ می‌رسی. بندری از تک‌وتا افتاده؛ شهری با ۲۰هزار نفر جمعیت که امورات مردمش با ماهی‌گیری و ملوانی می‌گذرد. نبودها در ذوق‌ می‌زنند، نبود بوستان، نبود کتاب‌خانه، نبود فضای عمومی شهری؛ محله‌به‌محله که قدم می‌زنی تازه یادت می‌افتد که تا چه‌اندازه توسعه در این‌ کشور نامتوازن است. 
از مقدمه‌ی یک طرح آموزشی:
کسانی که دغدغه‌ی «آموزش» انسان‌ها و «پرورش» جان‌ها را دارند، به‌یک معنا کنشگران بدبینی هستند. این‌ها چه آگاه باشند چه نه در جهان‌بینی‌شان یک‌ شرمساری همیشگی را تجربه می‌کنند. شرمساری از مواجه با جهان و جامعه‌ی پیرامون خویش. شرمساری از «نابسنده» بودن و «ناکافی» بودنِ تلاش‌هایی که بتواند این‌ جهان را جایی برای زندگی با کرامت و معنادار انسان‌ها بکند و بدبین هستند زیرا که ظرفیت روانی و ادراک نقش فعلی انسان‌ها در این جامعه‌ را ضعیف‌تر از آن می‌دانند که بشود چرخ را طور دیگری چرخاند، این است که تمام هم‌وغم‌شان را گذاشته‌اند که «عالمی دیگر» بسازند و «از نو آدمی». 
عزلت جمعی:
اینطور به‌نظر می‌رسد که آن‌قدری در داستان‌ها و روایت‌های مختلفی از جهان غرق شده‌ایم که نمی‌توانیم به‌راحتی دنیا را بیرون از عینک این داستان‌ها ببینیم. نسبت‌مان با روایت‌هایی که پدیده‌های نوظهور جهان پیرامون‌ را توضیح می‌دهند نیز گویا به‌همین شکل است. این روایت‌ها آن‌قدری ما را در خود مکیده‌اند و آن‌قدری مکانیزم‌های بازتولید این روایت‌ها در رسانه‌های جمعی پر زور است که ممکن است حتی نفهمیم چگونه روایتی تازه را پذیرفته‌ایم و چگونه این روایت‌ها فهم‌مان از زندگی و رویکردمان به جهان جدید را قبضه کرده‌اند. این روایت‌ها، نظیر ذرات هوا پیرامون ما هستند و ما نمی‌بینیمشان،‌ اما با هر دم، آن‌ها را می‌بلعیم. 
مرز باریکی بین توحش و تمدن وجود دارد که دوامش بر دوش انسان‌هایی سنگینی می‌کند که خودخواهی‌شان را در دگرخواهی دیده‌اند.

دیدگاه‌ شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه‌ شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *