خستگی چند روز «الکامپ استارز» هنوز از تنم بیرون نرفته که انگیزهای یافتم برای نگارش نوشتاری دربارهی تاثیر «استارتاپها»، «روحیهی کارآفرینی» و در نهایت «اکوسیستم» آنها در بهبود یا حتی حل برخی از چالشهای اجتماعی در جامعه. مواردی که ذکر میشوند، مواردی است که جامعهشناسان سالهای سال است به آنها اشاره دارند و مطمئناً دغدغهی شما نیز هست و اگر صرفاً به دوروبر خود، با دقت بیشتری نگاه کنید، متوجهش خواهید شد.
الف) رشدی زیر سقفهای شیشهای: تبعیضهای جنسیتی
از چالشهایی که نصف بیشتر جامعه با آن مواجه است، میتوان به سلطهی مردان علیه زنان برای تصاحب موقعیتهای شغلی اشاره کرد. تا همین چند وقت پیش نیز سهمیهی بیشتری به مردان در آزمونهای استخدامی دولتی اختصاص داده شده بود. به گواه آمار، حضور زنان در بازار کار در چند سال منتهی به ۱۳۹۵ بیشتر و بیشتر شده است اما باید دید این افزایش تا چه میزان در سمتهایی نظیر منشیگری، دفترداری و کارمندی ردههای پایین و تا چه میزان در سمتهای توام با قدرت تصمیمگیری اتفاق افتاده است. شاید تا زمانی یکی از دلایل این توزیع نابرابر مهارتهای ناکافی زنان برای حضور در بازار کار بود، اما بعدها حتی با پیشرفت زنان در حوزههای علمی و عملی موقعیتهای چندانی نصیب زنان نشد، گویی که سقفی شیشهای جلوی تحرک رو به بالای زنان را در مناسب اقتصادی، اجتماعی و البته سیاسی میگیرد.
نمیخواهم ادعا کنم که این موضوع در استارتاپها نیز حل شده است، اما میتوانم بگویم که حداقل نگاه بستهای برای زنان وجود ندارد. سقف شیشهای مرسوم در جامعه که رشد زنان را کنترل میکند در این اکوسیستم کمتر دیده میشود. تشویقهای خیلی خوبی برای مهارتافزایی و حضور این قشر در یادگیری کلاسهای برنامهنویسی، گرافیک، بازاریابی و غیره وجود دارد که عرصه را برای فعالیتشان مهیا کرده است؛ حتی بیش از این، میتوان گفت در بین فعالان اکوسیستم، نگاهی توام با مذمت به تیم استارتاپی که همگی اعضایش مرد باشند، وجود دارد. اما چرا باز این عرصه در انحصار مردان است؟ باید برای پاسخ این پرسش به سراغ جامعه رفت، به گمانم توقعی که جامعه برای تشکیل زندگی، کار، راهاندازی کسبوکار و غیره از مردان دارد، موجب تحرک بیشتر و حضور بیشتر آقایان در این عرصهها شده است؛ توقعی که رفتهرفته به جهانیشدن سبکهای زندگی زنان نیز منجر میشود و البته مقداری زمانبر است، بیشتر نیاز به جنبشهایی برای فرهنگسازی کار و کسب موقعیت اجتماعی برای زنان داریم تا بدانند که دانشگاه و یا ازدواج تنها مسیر پیش روی آنها نیست و این همت خود زنان را میطلبد.
ب) سرمایهداری چطور فرصتهای عادلانه را مصادره میکند؟
یکی از عمدهترین، تندترین و البته بهجاترین انتقاد جامعهشناسان به سرمایهداری، بازتولید طبقات است و ایجاد نابرابری فزاینده. افزایش فاصلهی طبقاتی ناشی از تملک ابزار تولید، سرمایهی تولید و رانتهای فوقالعاده در سرمایهداری به وجود میآید. شاید این موضوع با این مثال بیشتر روشن شود: یک خانوادهی متمول، با سرمایهگذاری بیدریغ بر فرزندان خود آنها را به بهترین مدارس، کلاسهای فوقبرنامه، برنامههای مهارتافزایی و چه و چه میفرستند و این فرزندان در سایهی زندگی با استانداردهای بالا، رشد خوبی پیدا میکنند، دانشگاههای بهتری قبول میشوند، کار بهتری گیرشان میآید، روابط اجتماعی پرسودتری ایجاد میکنند، با صاحبان قدرت و ثروت دمخور میشوند، بیزینسهایی مبتنی بر سرمایه، رانت و دانش انحصاری خود ایجاد میکنند و در نتیجه ثروتمندتر میشوند؛ بهتبع آن موقعیتهای سیاسی و اجتماعی بهتری بهدست میآورند و فرزندان خود را همانگونه که خود حمایت شدهاند، حمایت میکنند و این چرخهی رشد و بالندگی نسلاندرنسل ادامه مییابد و انحصار خود را در میان قشر متمول حفظ میکند.
در قشر فرودست چه؟ مدارسی حداقلی، بطالت اوقات فراغت، اجبار در کمک به امرار معاش خانواده، استانداردهای پایین زندگی، عدم توفیق در آزمونهای دانشگاهی و استخدامی، سربازی پسران، ازدواجهای توام با اجبار و ناچاری برای دختران، سوقیابی به زندگی کارگری و کارمندی دونپایه و چالشهای روزمره با قسط، بیمه، مریضی، هزینههای سرسامآور زندگی، کاهش روزبهروز درآمد و ارزش داراییشان و در نتیجه، تنزل طبقاتی و قرارگیری در لایههای اجتماعی و اقتصادی پایینتر، انزوای سیاسی و در نهایت ارثیهای که از فلاکت به نسل بعدی خود منتقل میکنند و البته این فقر نهتنها انحصار ندارد، بلکه سرایت نیز دارد.
در جامعهی فعلی ایران، اوضاع قشر برخوردار در سایهی سرمایههای اقتصادی، روابط سازنده و قرارداشتن در معرض موقعیتهای استثنایی، روزبهروز بهتر میشود و با داشتن امکاناتی برای تصمیمگیریهای کلان و با تصویب قوانینی که نفع خودشان را تضمین میکند، موقعیت خود را تثبیت میکنند. اما قشر مستضعف روزبهروز ضعیف میشود تا از چرخه خارج گردد و با دورماندن از عرصهی تصمیمگیری ناچار است عموماً تن به تصمیمهای قشر بالا تن دهد. بنا نیست رابینهودی باشد که سرمایه را از چنگال سرمایهداران بیرون بکشد و برای همگان توزیع کند، خیر! اینها تأکیدی بر دوگانه فقیر و غنی نیست، صرفاً میخواهم بگویم که شرایط جامعه برای رشد و حضور اجتماعی-اقتصادی همگان آنچنان عادلانه نیست. اینها دغدغهای است برای فراهمآوری فرصتهای یکسان رشد و فعالیت برای همه؛ ایجاد عرصهای برای ظهور و بروز قشری که کمتر شانس و شرایط رشد را دارند.
حالا، در شرایط نزار اقتصادی-اجتماعی، دری به تخته خورده و از چراغ جادوی فناوری، غولی به نام کارآفرینی مبتنی بر نرمافزار شکل گرفته است که در بحبوحهی رونق پیوستهی شبکههای اجتماعی و موبایلفونها، عرصههای بیبدیلی را برای حضور نسل جوان و بیسرمایه میگشاید. اینجا دیگر سرمایه ملاک اصلی نیست؛ بلکه سرمایه و سرمایهداران آغوش خود را برای ایدههای تازه و روشهای نوآورانه گشودهاند. شاید برای کسانی که با این اکوسیستم آشنایی ندارند عجیب باشد اما اگر سرمایهگذار یا شتابدهندهای ریسک سرمایهگذاری بر روی ایده یا روش شما را پذیرفت، در صورت شکست نیازی به بازگشت هزینههای پرداختشده نیستید. البته که این موضوع به نوعی یک جلوهی دیگر از سرمایهداری است، اما به هر ترتیب شرایط بهتری برای طبقات کمتر برخوردار جامعه فراهم کرده است.
استارتاپها نهتنها در ایران، بلکه در کل جهان نقش مهمتری نیز ایفا میکنند: آنها نقشی نمادین دارند. این موضوع که یک نفر از صفر، به تنهایی و با یک لپتاپ و یک خط اینترنت توانسته یک کمپانی موفق راهاندازی کند، یک داستان موفقیت واقعی است که به نسل رخوتزده هزارهی سوم میگوید که برای موفقبودن، نیاز به سرمایه، والدین پولدار، شرایط عجیبوغریب و امثال اینها نیست. برای موفقیت نگاه درست به شرایط، شناخت ابزارها، روحیهی کارآفرینی و خود رهبری، تلاش بیوقفه، امیدواری، شناخت مشکلات و ارائهی راهحل نیاز است. دقیقاً روحیهای که ما در جامعه بدان نیاز داریم. از جوان امروزی ما، ولو دانشجو، اگر بپرسی که برای موفقیت چه چیزهایی نیاز است، بیگمان ترکیب شوم پول-رابطه را خواهی شنید و این نوع نگاه به زندگی، کار و موفقیت مسمومترین نوع نگاه است، نگاهی که در این شرایط روزبهروز گسترش بیشتری نیز مییابد.
فرهنگ تلاش و نوآوری، فرهنگی که شاید نسل جوان را تکانی بدهد و از انرژی ایشان برای بهبود اوضاع استفاده نماید، نیاز به پرورش و ارتقا دارد. باید الگوهای اصلی این عرصه را برجسته کرد و نشان داد که راه موفقیت لزوماً از پول و پارتی نمیگذرد. این چیزی است که من در استارتاپها میبینم، به شرط آن که اشاعهی بیشتری یابند و صدای موفقیتشان بلندتر شود. فانتزی این است که والدین به جای آمادهسازی فرزندان خود برای مهلکهی کنکور، ایشان را از کودکی آمادهی کارآفرینی، کسب مهارت و راهاندازی کسبوکار نمایند و قشر کمدرآمد جامعه نیز بتواند در سایهی آموزشهای فراگیر و ارزان، ظهور اینترنت و اقتصاد مبتنی بر اینترنت، مجراهای جدید و تازهای برای تحرک اجتماعی و اقتصادی روبهبالا بیابد تا به استقرار نظم پرانعطافتر و شایستهسالارانهتری در جامعه کمک کنند.
ج) بهرهکشی بیجیره و مواجب، فرصتی برای فراغت و توسعه
از نقدهای جامعهشناسان به جهان کار و سرمایه، میتوان به مواردی چون بیگانگی کار و کارگر، دستمزدهای ناعادلانه، بهرهکشیهای بیمواجب و از این دست موضوعات اشاره کرد که همگی حول کلیتی به نام استعمار کار توسط کارفرما و بیچارگی کارگر اشاره دارد و اوج آن در نظریههای مارکسیستی مشاهده میشود.
جهانیشدن، پیشرفت فناوری اطلاعات و تغییر ماهیت کار، همراه با هم، نوع تازهای از اقتصاد را به وجود آوردهاند که اغلب اقتصادی معرفتی (Knowledge Economy) نامیده میشود. پویاترین بخشهای این اقتصاد نوین کامپیوترها، صنعت نرمافزار و مخابرات هستند که به کارکنان معرفتی خود متکیاند. کارکنان یقهسفیدی که با اطلاعات کار میکنند. این کارکنان به رغم تنوع و گوناگونی، به واسطهی وجوه مشترک متعددی وحدت مییابند، آنها بیشتر اوقات روز را پشت رایانهها میگذرانند و در محیطهای غیرسلسلهمراتبی به جای انجام کارهای تکراری، درگیر فعالیتهای پویا برای حل مسئله هستند.
استارتاپها، فقط نیروی انسانی دارند و لاغیر. نه خط تولیدی وجود دارد، نه مادهی اولیهای و نه هیچ چیز دیگری که مبتنی بر ابزار تولید باشد. استارتاپها فقط و فقط به نیروی انسانی خود وابسته هستند و این مهم درک شده است که تنها در صورتی میتوان نتیجهی مناسبی در بازار گرفت که شرایط برای رفاه نیروی انسانی فراهم باشد. به علت تازگی این عرصه در کشورها و قلت نیروی انسانیای که بتواند در موقعیتهای موجود فعالیت نماید، رقابت عجیبی در شرکتها برای جذب نیروی انسانی صورت گرفته و آنها را وادار به بهبود محیط کار خود و اعطای حقوقهای مناسب کرده است. از طرف دیگر بزرگی بازار پیش رو و یادگیری و رشد بسیار آسان؛ شرایط را بیش از پیش برای متقاضیان ورود به بازار فراهم کرده است. در این میان شرکتهای زیادی ظهور کردهاند که سهام شرکت را برای تشویق نیروی انسانی به ایشان واگذار میکنند و اینها همه نوید دنیای بهتری برای کار و سرمایه را میدهد. تمرکز بسیار زیاد شرکتها برای مهارتآموزی و ارتقای نیروی انسانی خود نیز در این میان نباید فراموش شود؛ فرصتهای بسیار مناسبی برای تفریح و رشد در اختیار نیروی انسانی این کسبوکارها قرار میگیرد تا خود و شرکت را ارتقا دهند.
د) نرخ اشتغال، تولید ناخالص ملی، اقتصاد پلتفرمی و توزیع عادلانه: استارتاپها چگونه یک راهحل خوب هستند؟
هر استارتاپی که شروع به تنفس میکند، دستکم سه تا پنج نفر از آمار بیکاری در کشور میکاهد! نمونههای موفقی نظیر دیجیکالا بیش از هزار نفر، کافهبازار بیش از دویست نفر و چنین عددهایی که در مجموع میتوانند یک تنه بحران بیکاری را لااقل برای قشر دانشجو حل کنند. برآوردهای مختلفی صورت گرفته که در یکی، حجم کار مورد نیاز در صنعت ICT در ایران را نزدیک به یک میلیون شغل برآورد کرده است؛ امری که با توانمندسازی نیروی انسانی و سرمایهگذاری مناسب میتواند میسر شود. [۱]
نکتهی دیگر در خصوص ارزشی است که استارتاپها برای اقتصاد ایجاد مینمایند. خدماتی که عموماً ایشان عرضه میکنند، نقاط مغفولی در اقتصاد هستند که بدون حضور ایشان قابل دستیابی نبود. برای مثال، اسنپ با ایجاد پلتفرمی برای ارتباط میان راننده و مسافر، از چیزی تولید سود میکند که پیش از این میسر نبود؛ یا دیوار با ایجاد بستری برای فروش کالاها، بازاری را فراهم کرده است که پیش از این به شیوهی سنتی و بسیارخرد صورت میگرفت. استارتاپها عموماً با ارائهی خدماتی که هزینهی تکثیر بسیارپایینی دارند و مبتنی بر فضای اینترنت هستند، میتوانند ارزآوری مناسبی در شرایط فعلی داشته باشند. نیروی کار فنی ارزان و زبدهی ICT ایرانی میتواند با بازاریابی درست در کشورها، درآمد مناسبی را به سمت داخل گسیل کند و این یعنی رونق اقتصادی.
در صنعت نرمافزار، هزینه را فقط تولید اول دارد، پس از آن کپیهای زیادی از یک محصول هزینهی چندانی ایجاد نمیکنند؛ این میشود که اکثر استراتژیهای فروش در این اکوسیستم مبتنی بر سود کم و تعداد فروش زیاد است. این موضوع دسترسی به خدمات را برای قشرهای کمدرآمد جامعه تسهیل میکند و باعث برهمخوردن قشربندی طبقاتی موجود در جامعه میشود. از طرف دیگر، بسیاری از استارتاپها با ایجاد بسترهای مناسب امکان خوداظهاری کار، کالا و خدمات قشر پاییندست را برای عموم مردم میسر کرده است. فروش صنایعدستی بدون واسطه و ارائهی خدمات یقهآبی به مشتریان زیاد از این دست مثالها است که خود نوعی عدالت توزیعی را در جامعه فراهم کردهاند.
موخره
شاید مقدار قابل توجهی از مشاغلی که استارتاپها ایجاد میکنند، مشاغل پایدار نباشد، شاید عمر استارتاپها بسیار کوتاه باشد یا ریسک شکست بالایی داشته باشند؛ اما با این وجود به گمانم میارزد که سرمایههای خود را معطوف به این بخش و این اکوسیستم کنیم. نمیخواهم بگویم دولت، رسانه، سلبریتی، والدین، مدارس چه کار کنند؛ البته که کارهای زیادی از دستشان برمیآید و اولین آن این است که دولت از دخالت در اکوسیستم دست بردارد و به اصلاح قوانین تجارت، خدمت سربازی و بهینهسازی آموزشهای همگانی بپردازد؛ اما اصل صحبتم چیز دیگری است.
میخواهم بگویم استارتاپی که شکست میخورد، آدمهای این استارتاپ دیگر آدمهای سابق نیستند. افرادی پرتلاش که واقعیتهای زندگی و بازار را درک کردهاند، لزوم یادگیری و کسب مهارت را فهمیدهاند، ضعفهای شخصیشان را شناختهاند و یک تجربهی گرانبها دارند که میتواند راه شکست دیگران را مسدود سازد. فرهنگ «شکست» میبایست نهادینه شود، بیایید در جامعه از شکستخوردنهامان صحبت کنیم و نترسیم و بگذاریم که جوانها بدانند مسیر موفقیت با پول و پارتی سنگفرش نشده است. استارتاپ اگر که موفق شود که چه بهتر، اگر موفق هم نشود، باز برای جامعه خیر و برکت دارد و به گمانم میارزد که آغوش خود و جامعه را برای اشاعهی این سبک از زندگی باز کنیم.
[۱] Iran’s ICT Sector Could Employ 1m People. Retrieved from Financial Tribun (2017, May 31): https://goo.gl/y1kDEq