داشتم فیلم درگیری ایرانیها و طالبان رو میدیدم و به این فکر میکردم که اینتنسیوهای یک طالب پشتون چی میتونه باشه؟ چرا حاضره به این شکل زندگی کنه؟ چرا حاضره جونش رو به خطر بندازه؟ بعید میدونم پاسخ فقط در ایدئولوژی خلاصه بشه.
فکر میکنم که برای پاسخ به این سوال، باید برگردیم و به ریشههای نیازهای طبیعی-تکاملی انسان فکر کنیم. چیزی در ما هست که همچنان برای بقا نیاز به تلاش و جنگیدن داره، برای تصاحب منابع و زمین و شریک جنسی و کالری نیاز به جنگ و تصاحب و در یک کلام، نیاز به تسلط داره. توی روابط دولت-ملت و در جوامع متمدنتر این نیاز تبدیل به تلاش برای کسب موقعیت اجتماعی شده اما در جامعهای مثل طالبان که طبقات اجتماعی نداره چی؟ این نیاز به تسلط در جنگ با قبایل دیگه خودش رو نشون میده.
از طرف دیگه، یک طالب دسترسی خوبی به سکس داره، بچههای زیادی داره، از این که ژنش رو به شدت داره تکثیر میکنه خوشحال و راضیه. کالری خوبی به خودش میرسونه، امنیتش رو با تفنگ تضمین میکنه و جنس اضطرابی که داره تحمل میکنه، خیلی شبیه اضطراب نیاکان بشره. چیزی که اساساً مغز ما براش تکامل پیدا کرده. هیجان خوبی در زندگیش داره، وابستگیهای عاطفی-انسانی کمی داره و درگیر چالشهای وجودی با خودش نیست.
از طرف دیگه، توتمهایی که در زندگی یک طالب نقش دارن، به شدت دارن بهش کمک میکنن، ترس از مرگ رو با جاودانگی، شهادت و رستگاری برای خودش حل کرده، جنگاوریش رو جهاد میبینه و داره هی در جهت بهترکردن شرایط اون دنیاش تلاش میکنه و از این تلاش سرزندهست. عمیقاً از خشونتی که به خرج میده راضیه چون کاملاً توجیه شدهست براش. تعارضهای شخصیتی نداره و به نظر میرسه که باید هم از زندگیش راضی باشه.
به نظرم برای مقابله با طالبان، راهحل نظامی پاسخگو نیست. یا باید درگیر تمدنش بکنی که این شیوهی بدوی زندگی کارکردش رو از دست بده یا باید دسترسی به سکس رو برای طالبها سختتر کنی. هیچ راهحل دومی وجود نداره. زنهایی که طالب به دنیا میارن و پرورش میدن، مهمترین رکن بازتولید طالبانان. موثرترین شیوه برای منقرضکردن یه کندوی عسل، کشتن زنبور ملکهست نه کشتن سربازهای زنبور. سوال اصلی اینجاست که چیکار کنیم فرزندان این نسل، ارزشهای متفاوتتری برای زندگی انتخاب کنند؟