نوشته‌های

دسته‌بندی محمدحسین انصاری

مانیفست رویدادی که برگزار نشد؛
زمانی در اروپا، این قاره‌ی پهناور، تمام ابعاد زندگی انسانی تحت سلطه‌ی نهاد دین بود. نهاد دین که قدرت را قبضه کرده و استبداد خودش را در تمام ساحت‌های زندگی بشری حقنه کرده بود، اما مهم‌ترین جنبه‌‌ی آن، استبداد فکر و اندیشه بود. کلیسا اجازه‌ی فکرکردن به آدم‌ها نمی‌داد؛ تمام اندیشه‌های جدید، افکار جدید، ایده‌های جدید و هرگونه کلامی که در راستای آموزه‌های پیشین کلیسا نبود، ارتداد به حساب می‌آمد و آن آدم یا  آن اندیشه از صحنه‌ی روزگار محو می‌شود. تاریکی مطلقی که تمام روزنه‌های انسانی را می‌بست.
گفت‌وگویی در کلاس دانشکده:
جلسه‌ی اول، نیم‌ساعت دیر آمد سر کلاس. نیامده اسم و ملیت همه را پرسید و با این سوال درسش را شروع کرد: «چرا اروپا پیشرفت کرد و خاورمیانه، آفریقا و آمریکای جنوبی نه؟». موقع پرسیدن این سوال هم انگار که مخاطبش ما، کله‌سیاه‌های کلاس، باشیم، صورتش را سمت ما نگه می‌داشت و از ما جواب می‌خواست. راستش شوکه شدم، معمولاً عقاید‌شان را با نزاکت سیاسی این روزهای غرب تطبیق می‌دهند، اما این لحن و این سوال در کنار مسخره‌کردن جوان مراکشی و مصری که گفت: «شما اینجا چه‌کار می‌کنید؟»، کمی برایم جدید بود.
مشق کلاس داستان‌نویسی؛
این روزها بیشتر از همه فارست‌ام، فارست گامپ، ازدحام صدا و آدم‌ها مثل همان سکانسی از جنگ که دو طرف آتش بر سر هم می‌ریختند، دیوانه‌ام می‌کند. تنها توفیقم در این لحظه بیرون‌کشیدن آدم‌هایی‌ست که دیگر نای ایستادن ندارند. هرچه بیشتر در این جنگ بمانم، بیشتر و بیشتر روانم را از دست می‌دهم.
برای مهسا امینی؛
این روزها را با اضطراب احوال تمام آدم‌هایی که در خیابان‌ها هستند، می‌گذرانم. روانم اجازه نمی‌دهد که تصاویر و فیلم‌ها را ببینم و شرح حکایت خیابان‌ها را بشنوم. هر یک‌ نفر آدمی که آن بیرون زندگی‌اش به پایان می‌رسد، آن‌چنان غمی بر دلم سوار می‌شود که توان ابرازش را ندارم و از طرف دیگر، دلم در بی‌خبری مثل سیر و سرکه می‌جوشد، این‌ است که لحظه‌هایم دائماً در تشویش باخبرماندن می‌گذرد: فلج اضطراب.
نقش بنگاه‌های فناوری در توسعه اجتماعی
صدوبیست کیلومتر از بندرعباس که به سمت بوشهر می‌روی، به بندری تاریخی به نام کُنگ می‌رسی. بندری از تک‌وتا افتاده؛ شهری با ۲۰هزار نفر جمعیت که امورات مردمش با ماهی‌گیری و ملوانی می‌گذرد. نبودها در ذوق‌ می‌زنند، نبود بوستان، نبود کتاب‌خانه، نبود فضای عمومی شهری؛ محله‌به‌محله که قدم می‌زنی تازه یادت می‌افتد که تا چه‌اندازه توسعه در این‌ کشور نامتوازن است.