نگاهی به پروژههای پرسروصدای تکنولوژیک بیندازیم: اتومبیلهای خودران تسلا، پروژهی اسپیس ایکس، بالنهای اینترنت و غربالگری ژنتیک؛ یک لحظه فرض کنید که همهی اینها را به سرانجام رساندیم، ماشینهامان بدون راننده تردد کردند، پایمان به سفرهای فضایی باز شد، به مردم روستاهای دورافتاده اینترنت رساندیم و فرزندانی خوشهیکل، باهوش، سالم و بلوند به دنیا آوردیم؛ حال سوال دیگری مطرح میشود، آیا آنوقت خوشحال هستیم؟
سال ۲۰۰۱، مراسم رونمایی آیپاد را به یاد آورید، روزی که استیو جابز با شعفی توأم با غرور گفت: «چند بار پیش آمده که پخشکنندهی سیدیتان همراهتان بوده ولی با خود گفتید: ای خدا، دیسکی که میخواستم گوش بدم را با خودم نیاوردم!» مقداری آبوتاب میدهد، یک آیپاد از جیبش خارج میکند و میگوید: «بزرگترین چیز در مورد آی پاد این است که ۱۰۰۰ آهنگ را در خود جای میدهد!» و در میان تشویق بیحد حضار، شگفتیآفرین میشود. تا قبل از آیپاد، چه تعاملی با موسیقی داشتیم؟ آیا واقعاً دسترسی به موسیقی دلخواه آنقدر سخت بود؟ روزی که آیپاد معرفی شد، همهی ما حس کردیم که بناست لذت بیشتری از موسیقی ببریم، اما آیا این اتفاق افتاد؟ امروز که انبوهی آهنگ در گوشیهامان داریم و به سرویسهای مختلف استریم موسیقی متصلیم، آیا واقعاً از موسیقی لذت بیشتری میبریم؟ گمان من این است که پیشترها، تمرکز بیشتری بر روی موسیقی میگذاشتیم و سعی میکردیم آن قطعه یا آلبوم را درک کنیم، اما امروز در مواجهه با انبوهی از حق انتخاب موسیقی، تمرکز و لذت را به تنوع باختهایم. آیا الآن واقعاً خوشحالیم؟
نمیخواهم زیادی بدبین باشم، رفاهی که توسعهی تکنولوژی برای ما میآورد، خوشحالکننده است، اما موضوع این است که به زودی این خوشحالی برای ما عادی میشود و نیاز به سطح بالاتری از تکنولوژی داریم تا آن خوشحالی را بازیابیم، به همین علت است که مدام اخبار تکنولوژی را دنبال میکنیم تا از نوآوریهای جدید باخبر شویم، از اختراعات سر دربیاوریم و بدانیم چه چیزی قرار است ما را شگفتزده کند. این تمام ماجرا نیست؛ ما تکنولوژی را عموماً با هزینهی گزافی به دست میآوریم، هزینهای که برای تهیهی آن مرارت زیادی کشیدهایم، ساعتهای زیادی پشت میز، در رفتوآمد، در اتاق جلسات وقت، انرژی و جانمان را فروختهایم تا با پول آن تکنولوژیای بخریم که مقداری خوشحالی برای ما درست کند.
اما ای کاش این رفاه و خوشحالی واقعی بود. ما صرفاً حس میکنیم که کارمان با تکنولوژی راحتتر شده، اما به نظر من، به دنبال زندگی راحتتر رفتن، اضطراب بیشتری برای ما آورده است و در مجموع انسانهای ناراحتتر و ناراضیتری هستیم. چیزهایی که تا دیروز یک کالای لوکس و غیرضروری به شمار میرفتند، امروز بدیهیات زندگی شدهاند و ما باور داریم که زندگی بدون آنها غیرممکن است. دوران نامههای کاغذی را از مادرم شنیدهام: انتخاب کاغذ با وسواس، پاکت تمیز، تمبر زیبا، مدتها فکرکردن برای محتوای مناسب، چند بار چرکنویسکردن و تهیهی یک نسخهی عالی، پستکردن آن و انتظار پاسخ نامه را کشیدن که ممکن بود مدتها طول بکشد. اما نگاه کنید به شکل امروزی مکاتبات، پیامهای کوتاه مبتنی بر ایموجیها، صداهای ضبطشده، نگارش اولین چیزی که به ذهن میرسد و از همه زجرآورتر، توقع دریافت پاسخ سریع که به نظرم، نوعی ضربه به آزادی انسان در دنیای مدرن است.
امروز، پاسخدادن به تماسها، پیامها، ایمیلها، یک نوع وظیفهی شهروندی ما شده است، در یک کلام «دردسترسبودن» یک نشانهی حیاتی مثل ضربان قلب است. دیروز گمان میکردیم که با ابداع این تکنولوژیها، رفاه بیشتری به دست میآوریم و زمان بیشتری خواهیم داشت تا به زندگیای که دوست داریم برسیم اما، در گردونهای ناشی از مدرنیسم و تکنولوژیسم گرفتار شدهایم که هرچه سرعت بیشتری به آن بدهیم، باز سرعت بیشتری میطلبد. اینها برای ما اضطراب آوردهاند و کار بیشتری بر سرمان تلنبار کردهاند. حال فرض کنید اتومبیل خودران تسلا را هم داشتیم و در زمان حرکت به سمت مقصد به کارهای بیشتری رسیدگی کردیم، آیا آن موقع خوشحال خواهیم بود؟ گمان نمیکنم.
سخن کوتاه اینکه اگر ما تکنولوژی را برای خوشحالی و رضایت میخواهیم، بر روی چیز اشتباهی سرمایهگذاری کردهایم، میتوانیم انرژی و هزینهای که برای توسعهی تکنولوژی صرف میکنیم، برای توسعهی معیارهای کیفی زندگی سرمایهگذاری نماییم. ما برای یک زندگی واقعی توام با شادکامی و رضایت، نیاز مبرمی داریم که وابستگی به انواع تکنولوژی را کاهش دهیم و شاید مقداری روش پیشینیانمان را برای مواجه با زندگی دنبال کنیم.