بیایید کمی از متن جامعه فاصله بگیریم و از بالا به موضوع نگاه کنیم. از مشکلات خُرد که مردم با آن دستوپنجه نرم میکنند عبور کنیم و نگاه جامعتری به مسائل کلان کشور داشته باشیم. از دولا سهلاکردن یارانه، پرداخت کارانه، کشمکش بر سر یک یا پنج میلیون عیدی، وام ازدواج و دیگر مسائلی که طرفین ماجرا، برایش گریبان چاک میکنند بگذریم و یک نگاه عامتر، بلندمدتتر، خردمندانه، مسئولانهتر و سرانجام روشنفکرانهتر کنیم.
آیا چالش امروز مملکت ما اقتصاد است؟ یعنی روزی که همه کاردار باشند، حق و حقوقشان را به هنگام دریافت کنند، تورم پایین باشد و رشد اقتصادی مثبت، دشواریهای ما چاره میشود؟ روزگار زرین اقتصادی را ما در دولت خاتمی گذراندیم، صرفاً با روی کار آمدن یک اندیشهی غیرهمسو، هرچه بافته شده بود، پنبه شد و به بحرانهای اقتصادی مدیدی گرفتار آمدیم. اقتصاد راهکار خود را دارد، مشغولیتی است که صاحبنظران در ردهی دولت میتوانند آن را چاره کنند. در کدام کشوری، حتی کشورهای توسعهیافته که اوج آمال مقایسهگران است، بیکار وجود ندارد؟ فقیر وجود ندارد؟ دشواریهای اقتصادی نیست؟ بیایید از این مسائل عبور کنیم، روی سخن من بخش دیگری از داستان است. بخشی که اگر به آن فائق آییم، بیگمان در دیگر موضوعات نیز به کامیابی میرسیم. توسعهی سیاسی راهحل کنونی کشور ما در برونرفت از تنگناها و آشفتگیهای ناهمگون موجود حتی در اقتصاد و فرهنگ است.
چرا میگویم مشکل و راهحل ما سیاست است؟ بحثی داریم دربارهی تناسب توقع و ظرفیت، سادهتر بگویم، مثلاً نمیشود از درخت گیلاس توقع موز داشت و یا از سهتار بخواهیم نوای چنگ بیرون دهد. ما در موضوع فرهنگ، جامعه و سیاست از دولت گله داریم که چرا کنسرتها به این علت لغو میشوند؛ گله داریم که چرا گشت ارشاد به جوانانمان توهین میکند؛ گله داریم که چرا فلان سایت یا بهمان فناوری فیلتر شده است؛ گله داریم که چرا رئیسجمهور اصلاحات با ممنوعالتصویری روبرو است و یا چرا حصر محصورانمان پایان نمییابد و الحق که گلهگذاریهای درست و توقعهای درخوری است، اما نه از دولت. این موارد نگاه حاکمیت است که حتی با وجود لیبرالترین دولت همتغییر نمیکند، سوی نگاه ما باید در این مسائل و چارهی مشکلاتی که با آن دستبهگریبانیم حاکمیتی باشد نه دولتی. طرف مقابل ما در این داستان، یعنی اقسام گروههای اصولگرا در بیشتر بخشهای حاکمیت، میخ خود را چنان کوبیده که حتی اگر دولت را نیز همجهت نیابد، میتواند به موازی دولت حاکم، یک دولت در سایه راهاندازی کند –کما اینکه این موضوع را به خوبی پیادهسازی کرده است- و اغراض و اهداف خود را پیش گیرد، کوشش کنونی آنها برای کسب جایگاه ریاستجمهوری صرفاً بهمنظور یکسانسازی جهتدهی دولت و همراهی حداکثری آن با حاکمیت است.
با همین رویکرد میگویم ما برای کامیابیهای ماندگار نیاز داریم که وارد عرصهی حاکمیت شویم، حاکمیت فعلی نقدپذیر نیست و قابلیت اصلاح و توسعه را از خود سلب کرده است؛ حتی اندک امید بهبودی، پیش از طرحشدنش ناامید میشود. برای نمونه دستگاه قضا که کاملاً بهصورت ناوابسته از دولت عمل میکند، عملاً در اکثر موارد نه تنها در جهت سیاستهای دولتی که در سال ۹۲ از مردم رأی مثبت دریافت کرده است، حرکت نمیکند، بلکه برای ستیز با آن همهی نیروی خود را به خدمت میگیرد، دستگیری ادمین های کانالهای تلگرامی هواخواه دولت و انسداد تماس صوتی تلگرام نمونههایی برای این مدعا هستند.
با همین انگیزهها باید بکوشیم که بینش سیاسی را در بدنهی مردمی تقویت کنیم؛ باید بکوشیم که آگاهی را در دل جامعه فروبریم؛ نباید درگیر بازیهای حاشیهای شویم و از ریشهی داستان غافل بمانیم؛ باید نیروی خود را در جهت رشد اندیشهی سیاسی و توسعهی آزادی اندیشه در جامعه بگسترانیم، هنگامی که مردم آگاهتر باشند، هنگامی که دانشجویان بهتر درک کنند، میتوانیم برای آینده نقشههای بلندپروازانهتری بچینیم. جامعهی آرمانی که شهروند ایرانی شایستگی آن را دارد، هستیپذیر است، به شرطی که این هیجانات انتخاباتی را تبدیل به یک مطالبهی حداکثری از حاکمیت بکنیم و پشتکار خود را برای بهکرسینشاندن یک دیدگاه تکثرگرا در صدر حاکمیت بهکار گیریم؛ آشکار است که حاکمیت دلپذیر در پهنهی فراخ ایران با برخورداری از انواع گوناگونی از تفکرات و ایدئولوژیها، نیازمند رویکرد یادشده است.
لازمهی آگاهیبخشی فضای آزادی برای گردش اطلاعات است؛ لازمهی گسترش بینش سیاسی در جامعه وجود سخنرانیها، میتینگها، مناظرات و کرسیهای آزاد در کشور است؛ لازمهی آزادی بیان، اطمینان از مصونیت قضایی است، در مملکتی که نمایندهی مجلس مصونیتی در برابر گفتههای خودش ندارد، یک دانشجو چگونه میتواند آزادانه بنیادیترین سیاستهای مملکت را نقد کند و نظرات خود را مطرح نماید؟ تردیدی نیست که این راهی که پیش رو داریم، هزینه میطلبد، دستگیری دارد، زندان و کهریزک دارد و حصر دارد اما برای توسعهی مردمسالاری باید هزینه پرداخت کنیم و این پیامدها هضم آسانتری دارد، هنگامی که مردم و بهخصوص جوانان دغدغهمند باشند؛ این انگیزهای است که امروز باید برای دستیابی به آن بکوشیم.
اما چرا در گرماگرم تبلیغات این متن را نوشتم؟ علیرغم اینکه باور دارم دولت یازدهم در زمینهی اقتصاد کارنامهی قابل قبولی دارد، باورمندم نمرهی این دولت در توسعهی سیاسی و ایجاد فضاهای باز گفتوگو، رشد کرسیهای آزاداندیشی، پویایی انجمنهای سیاسی دانشجویی، شکلگیری تحزب، سرپا ایستادن دوبارهی جریان اصلاحطلبی، حضور از نوی جوانان سرخورده از کُنشگری سیاسی، دسترسی آزاد به اطلاعات و امثالهم نیز نمرهی قابل قبولی است. اگر فضا بازتر نشده، در عوض بستهتر هم نشده، اگر دانشجویان ستارهدار مشکلشان هنوز برطرف نشده، دستکم کسی ستارهدار نشده، اگر حصر رفع نشده، دستکم دغدغهی رفع حصر وجود داشته و کوششهایی ولو ناکام برای آن صورت گرفته است. و به همین دلیل است که باور دارم باید دوباره به آقای روحانی و اندیشهی همراهشان اعتماد کنیم. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که فعالیت ریاست جمهوری در چهار سال نخست معمولاً محتاطانهتر، محافظهکارانهتر و فاصلهگیر از حاشیه است، اساساً دولتها در چهار سال دوم خود جسارت و صراحت بیشتری برای انجام اموری که میتوانست دستاویز کنارگذاشتنشان از چرخهی قدرت با معیار صاحبان قدرت شود، پیدا میکنند و این یعنی میتوانیم انتظار گشایشهای بیشتر، سخنهای بیپردهتر و دولت جسورتری داشته باشیم.
ما در این همهپرسیها – که تنها جایگاه بروز جمهوریت در مملکتمان است– میکوشیم اندیشهای را برگزینیم که زمامدار بخشی از کارها باشد که حاکمیت علیالظاهر دخالتی در آن ندارد و سعی داریم این اندیشه را نزدیک به تفکر خودمان انتخاب کنیم که بتوانیم ایدههایی همچون توسعهی سیاسی را پیش ببریم. آقای روحانی یکهتاز میدان دموکراسی و جامعهی لیبرال شاید نباشد، اما میان گزینههای موجود حداقل حرفش را میزند و دغدغهاش را دارد، خیلی مانده تا همهپرسیهای ما ایجابی باشد، هنوز باید در انتخابات سلبی مشارکت کنیم و راه زیادی داریم تا به میوه رسیدن نهال تازههرسشدهی دموکراسی.