با احتساب امروز، نوزده «سیزده به در» را دیدهام و گمان نمیکنم بیشتر از انگشتهای یک دست از خانه زده باشم بیرون؛ آن چندتا هم برای مواقعی بود که نزدیکان فراخوانی کرده بودند که نمیشد ردش کرد. اساساً سیزدهبهدر در خانوادهی ما، برخلاف خیلی از خانوادههای ایرانی مناسبت مهمی نیست و پایبندی چندانی به آن نداریم. این چند سال اخیر را هم پیگیرانه و مصرانه، دست رد به سینهی بستگان و آشنایان و مراسم مربوطهشان زدهام و سیزدهم فروردین را در چاردیواری خانه گذراندم تا ببینم چه پیش خواهد آمد. تا نوشتن این سطور که فعلاً تندرستم. یکی از دوستان بذلهگو، در جریان بررسی همین خرافهی بداَختربودن سیزدهم فروردین، در جوابیهی این رفتار من افاضه فرمود که «فکر میکنی این زندگی نکبتبارت اگر از نحسی سیزده فروردین نیست، پس از چه چیزی است؟»