ایام سادهای نیست، به سادگی نمیشود با آدمها دربارهی امیدواری صحبت کرد اما مقصود من در این نوشتار امیدواری نیست، پیشتر گفتهام که چرا توأمان به امیدواری و بدبینی در این شرایط نیاز داریم و شاید لازمهی خواندن متن پیش رو، نگاهی به پست «برای سال ۱۳۹۸: عریضهای دربارهی بدگمانی و امیدواری» باشد.
از سر صندوقهای رای میآیم. به همتی و به لیست جمهور رای دادم اما راستش را بخواهید خوشبین نیستم. به احتمال زیاد رئیسی رای خواهد آورد و این برای من ترسناک است. دیروز به سمت جلسهای روانه بودم و چهار یا پنج تویوتای هایلوکس که روی بدنهشان نوشته بود «گشت ثارالله»، پوسترها و بنرهای رئیسی را حمل میکردند؛ دیدن چهرهی راننده و مسافرانش، آن تبختری که در صورتشان بود و آن شادیای که پیش از انتخابات احساس میکردند، من را ترساند. زمان زیادی نمیگذرد که یک رویداد تدکس را، با فشارهای امنیتی، لغو کردند. صرفاً بهخاطر حضور چهرههایی که باب میلشان نبود.
صحبت از انگیزهها و آرمانها مهم است. ما اگر توسعهی اقتصادی میخواهیم و آن را زمینهساز توسعهی سیاسی میدانیم، بهخاطر آن است که توسعه را ضامن آزادیهای فردی و اجتماعی فرض میکنیم. در واقع، مسئلهی ما آزادی است. برای آزادی ملت، دولت (State)، این شر لازم، باید محدود و مشروط شود. اصلاً جنبش مشروطه، دموکراسی، چرخش قدرت، آزادی رسانهها و تمام چیزهایی که برایشان میجنگیم، هیچکدام بالذات هدف ما نیستند، هدف ما یکی است و آن هم آزادی است.
امروز، بیش از هر روز دیگری، احساس تنهایی میکنم. نه تنهاییای فردی بلکه تنهایی جمعی. سرگشتگان و مغمومانی هستیم که یک آرمان داریم، یک هدف داریم و حتی از اجماع عاجزیم. این روزها خیلی به این مسئله فکر میکنم که چه باید کار کرد؟ دستکم هشت سال پیش رو را چطور باید گذراند؟ اوضاع اکنون ایران خوب نیست. واقعاً خوب نیست. ابربحرانهایی پیش روی ایراناند که وقوع هر کدامشان میتواند زمینهساز سقوط به درهای باشد که بیرونآمدن از آنها، نه دشوار، بلکه بعید است. صندوقهای بازنشستگی، محیط زیست، تورم و نقدینگی، فساد ساختاری و لیستی که انتها ندارد. حال ما باید چه کنیم؟ امثال من و شمایی که دل در گروی این مرز و بوم داریم، دغدغه داریم و در تمام این روزها بغضی راه گلویمان را بسته.
انفعال کنشگری نیست و ما به کنشگر نیاز داریم. ما به «قهرکردن» نیاز نداریم، آنقدری مسئله جدی و پرچالش است که این قهرکردن با حضور اجتماعی، بیش از آنکه بخواهد تلنگری برای حاکمیت باشد که سرمایهی اجتماعیات را آب برده، بیشتر برای آن رستهای که سودای حذف جمهوریت دارند، مسیر را هموار میکند. این قهر فعلی نتیجهای جز تشدید این نابسامانی نخواهد داشت. این عدم خوشبینی به کنشگری را میفهمم اما این ناامیدی از حضور در عرصهی اجتماعی را به هیچ شکلی درک نمیکنم. بیتفاوتی و این قهر چیزی شبیه خواب زمستانی جامعه خواهد بود، احتمالاً وقتی بیدار میشود که دیر است و آنوقت فرصتی برای بروز نخواهد شد مگر با «فریاد» که احتمالاً آن نیز سرکوب خواهد شد. با هر منطقی حساب میکنم، باید جلوی این بیتفاوتی ایستاد.