زمانی در همین کرهی خاکی، نیاکان ما برای تصاحب منابع اندک و ارضای نیازهای خود دست به خشونت و تهاجم میزدند؛ در ابتدا که ساختارهای همکاری میان گونهی انسانِ هوشمند ضعیف بود، این نزاعها به صورت انفرادی رخ میداد اما پس از آنکه انسان توانست در واحدهای قبیلهای و قومی همکاری کند، این نزاعها به سطح قوم علیه قوم و قبیله علیه قبیله کشیده شد. بعدها که تمدنها شکل گرفتند و امپراتوریها بر سر کار آمدند، این نزاعها در سطح امپراتوریها و لشکرکشیها قوت گرفت، سدهبهسده با کسب تجربه و هوشمندی انسانها و آشنایی ایشان با سیاست و کیاست و اقتصاد، آنها یاد گرفتند که هزینهی این نزاعها را به حداقل برسانند و در پی حداکثر ساختن منافع خویش با حداقل هزینه باشند، به همین دلیل فرم نزاعها تغییر کرد و جنگهای خانمانسوز جایش را به استعمار، استثمار و گسترش دامنهی نفوذی که نفع بیشتری با هزینهی کمتری دارند، داد.
حالا هم که حکومتها دست به پیشبینی، مدلسازی و آیندهپژوهی زده و سراغ انواع پیشرفتهتری از نزاع رفتهاند؛ امروزه راه این اعمال قدرت، مضاف بر ذات پرورش قدرت، اجازهندادن به دیگر رقیبان برای کسب قدرت است و در مرحلهی بعد، وابستهساختن رقیب و تسخیر منابع انسانی و سرزمینی اوست. باید اذعان کرد که وابستگیهای سیاسی و اقتصادی صورت جدیدی از همان نزاعهایی است که انسان نخستین برای بقای خود با دیگر انسانها انجام میداد؛ اما این بار دهشتناکتر.
بسیار سادهلوحانه خواهد بود که فرض کنیم نزاعهای پیشین از بین رفتهاند و شیوهی تعاملات بینالمللی کنونی بر مبنای دوستی، اخلاق و نفع متقابل است؛ البته که این یک آرمان است و هدف نیز رسیدن به چنین جایگاهی است اما مادامی که تصمیمگیری در کشورهای مرکز، به قیمت بحران در کشورهای پیرامون و نیمهپیرامون تبدیل شود، نمیتوان در خصوص جهانیشدن نظر داد. کشورهای توسعهیافته با انتقال بحرانهای خود به کشورهای پیرامونی، دائماً بر طبل فاصلهی توسعهیافتگی میکوبند و در این بلوا پیشقدمشدن برای کنارگذاشتن سلاح و خلع قدرت به بهانهی جهانوطنیشدن، پیش از آنکه صلحطلبانه به نظر برسد، احمقانه است.
تعامل بین المللی و قدرت
در عرصهی روابط بینالملل، این رفتارها و کنشگریهای هر کشور است که نوع رفتار و واکنش دیگر کشورها و بازیگران سیاست بینالملل را برمیانگیزد، در این حوزه حتی کنشنکردن و منفعلبودن نیز خود یک کنش محسوب میشود. این رفتار هر کشور است که تعیین میکند رفتار دیگر کشورها با آن به چه نحو باشد. وجه تعیین روابط در سپهر سیاست بینالملل امروز، در یک کلام «قدرت» است. اساساً این قدرت هر حکومتی است که تعیین میکند که حکومتهای دیگر چه رفتاری را نسبت به آن اتخاذ کنند، استثمار، استعمار، تهاجم، انفعال، تعامل و همکاری دو کشور میتواند نتیجهی معادلهی منافع ملی هر دو کشور در موازنهی قدرت آنها باشد.
دانشمندان علوم سیاسی و فلاسفه تعریفهای مختلفی از قدرت ارائه کردهاند، تقریباً همگی همداستاناند که «قدرت شما» در واقع «توانایی/ ظرفیت شما برای به انجام درآوردن یا توقف کاری توسط دیگران است»، اما چه معیارها و شاخصهایی این قدرت را به کشورها میدهند؟ در پژوهشهای صورتگرفته، شاخصهای بسیار متنوعی برای ارزیابی قدرت یک حکومت مشخص شدهاند، در همینباره در پژوهشی که به تازگی در ایالات متحده صورت گرفته است؛ پارامترهای محاسبهی قدرت یک کشور را چنین میداند: کیفیت روابط اجتماعی و سیاسی داخلی، وزنهی سیاست بینالمللی، شاخصهای جمعیتی، اقتصاد، کشاورزی، انرژی، تکنولوژی و منابع طبیعی از شاخصهای مطرحشده برای ارزیابی قدرت یک ملت هستند.۱
حکشدگی عامل اقتصاد
زمانی که آدام اسمیت کتاب ثروت ملل را منتشر کرد، کریمخان زند در ایران درگیر جنگ با عثمانی بود. بعد از آن در قاجار و شاید حتی تا پهلوی اول، رفتار اقتصادی ایرانیان بهشدت در ارزشها، فرهنگ، مذهب، ساخت و روابط اجتماعی ریشه کرده بود.۲ نهتنها در ایران، حتی در شمال اروپا، جایی که در آن سرمایهداری شکل گرفت ما به نوعی این حکشدگی اقتصاد در فرهنگ را میبینم، جایی که در آن اخلاق پروتستانی ثروتمندشدن در این دنیا را نشانگر توجه ویژهی الهی به فرد مؤمن و نشانهای از رستگاری اخروی میداند. ماکس وبر این را میگوید و برانگیختگی آن زمان اروپاییان برای توسعهی بنگاهها و پرداختن به تجارت و تجمیع ثروت برای سرمایهگذاری را ریشهکرده در عوامل فرهنگی و مذهبی میداند.۳ صحبت در واقع صحبت از تاثیر فرهنگ در اقتصاد است و شاید بتوان کاپیتالیسم را از این سو دارای ریشههای فرهنگی دانست. این موضوعات اگرچه بر پیشفرض اکثر تحلیلهای جامعهشناختی، اینکه در گذشته رفتارهای اقتصادی لزوماً دلیل اقتصادی ندارند، بلکه ماهیت اجتماعی–فرهنگی دارند، صحه بگذارد اما باید دید امروز رابطهی اقتصاد و جامعه در جوامع چگونه است؟
برخلاف نظریههایی که امروزه اقتصاد را کاملاً منفک از پارامترهای فرهنگی بررسی میکنند، نگارنده رابطهی اقتصاد و جامعه را رابطهای ملهم از هم میداند و معتقد است که برای بررسی پدیدههای اقتصادی میبایست پارامترهای روانشناختی و جامعهشناختی را نیز مطالعه کرد، کما اینکه اقتصاد رفتاری یکی از ابرروندهای اقتصاد امروز جهان است و بدان توجه میشود؛ اما باید به این نکته نیز اذعان داشت که امروزه این هیمنهی بزرگ اقتصاد و سرمایهداری است که بر روابط اجتماعی، اخلاق، ارزشها و فرهنگ سایه انداخته است. شاید روزگاری برای بررسی احوال اقتصاد یک کشور لازم بود نخست از احوال اجتماعی آن باخبر شویم اما امروز این جامعه و فرهنگ است که در اقتصاد حک شدهاند، موضوعی که تحت عنوان امپریالیسم اقتصادی نیز از آن یاد میشود و توضیح میدهد که چطور اقتصاد تعیینکنندهی تمام ساحتهای زندگی بشری گشته است.۴ با تمام این احوالات، امروزه بسیاری از دانشمندان و صاحبنظران حوزهی علوم سیاسی، علوم اجتماعی، اقتصاد و روابط بینالملل؛ دو عامل مهم را برای ارزیابی قدرت یک کشور محاسبه میکنند؛ یکم اقتصاد و دوم شاخصهای اجتماعی نظیر SPI یا شاخص توسعهی اجتماعی. البته رویکرد این نوشتار اقتصادی است و پرداختن به شاخصهای دیگر از اهداف نوشتار بهدور است. ۱ و ۵
تولید ناخالص ملی و حال مریض اقتصاد
مخارج مصرفی یک مملکت، ارزش پولی ملی، تولید ناخالص داخلی، تولید ناخالص ملی، ارزش بازار سهام، نرخ بهره، نرخ تورم، تراز تجاری و نرخ بیکاری معیارهای اندازهگیری اقتصاد در سطح کلان هستند. هر کدام از این موارد عوامل تاثیرگذاری در اقتصاد یک حکومت بهشمار میروند؛ با این حال به صورت پیوسته و گستردهای از یک شاخص برای مقایسه و اندازهگیری اقتصاد استفاده میکنند و آن هم شاخصی است به نام تولید ناخالص داخلی یا همان GDP؛ به این دلیل که این شاخص دربرگیرندهی مجموع ارزش کالاها و خدمات نهایی است که طی یک دورهی معین، معمولاً یک سال، در یک کشور تولید میشود و به نوعی دارای شاخصهای بسنده برای اندازهگیری اقتصاد یک حکومت است. ۶
اقتصادهای سالم، نرخ تورم پایین و نرخ اشتغال بالایی دارند؛ اقتصادهای مریض، نرخ تورم بالا و نرخ اشتغال پایینی دارند که موجب رکود تورمی میشود. تورم و بیکاری دردهای صعبالعلاج اقتصادهای ضعیفاند که تاثیر خود را در تمامی سطوح دیگر اقتصاد نشان میدهند؛ وقتی در جامعهای تورم وجود دارد، دولت برای کاهش نرخ تورم، سطح عمومی قیمتها را پایین میآورد، کاهش حجم نقدینگی با افزایش نرخ سود بانکی همراه است و در این صورت، تولیدکنندگان با کاهش سطح عمومی قیمتها مواجه میشوند و درآمدشان کاهش پیدا میکند؛ اولین تاثیر این موضوع در تعدیل نیروهای تولیدی است، در نتیجه بیکاری افزایش مییابد؛ حال دولت اگر بخواهد برای برطرفکردن رکورد وارد شود، توجهش را معطوف تولید میکند، تولیدکننده برای افزایش سطح تولید به سمت جذب نیروی کار کشیده میشود و در نتیجه نرخ اشتغال بالا میرود، افزایش نرخ اشتغال مساوی است با افزایش درآمد خانوار و بالارفتن قدرت خرید خانوار برابر است با افزایش حجم نقدینگی که در اثر آن افزایش تقاضا در بازار به وجود میآید، در نتیجهی افزایش تقاضا، سطح عمومی قیمتها بالا میرود و باعث تشدید تورم میگردد. ساختارهای رکود تورمی بهنحوی است که اگر از هر سمت بخواهیم آن را چاره کنیم، باعث تشدید عامل دیگر میشود.
نقدینگی موجود در دست مردم، چیزی بیش از ۱۵۰۰ هزار میلیارد تومان برآورد میشود۷ که ایرانی فخیم آن را در پستوی خانه یا گوشهی حساب بانکیاش نگه داشته است؛ در اثر پارامترهای مختلفی از جمله فشارهای روانی و مناسبات سیاسی داخلی و خارجی این نقدینگی میتواند به هر سمتی برود و این تحرک نقدینگی و تمرکز آن در نقطهای خاص میتواند بحرانهای بزرگی بیافریند. در هنگام نگارش این سطور شاهد گسیل این نقدینگی به سمت بازار خودرو هستیم که قیمت خودرو را با افزایش قابل توجهی مواجه کرده است، پیشتر در بازار ارز، سکه و مسکن شاهد این موضوع بودهایم. از طرف دیگر این نقدینگی موجب مصرفگرایی و ولخرجی بیش از حد خانوار ایرانی شده است که تاکنون سابقهی اینچنینی نداشته. این موضوع در کنار واردات بیرویه کالاهای غیرضروری موجب تغییر ذائقهی مصرفکنندهی ایرانی و تمایل ایشان به خرید و مصرف کالاهای خارجی شده، آنهم در شرایطی که تولیدکنندهی داخلی در وضعیتی به شدت شکننده قرار دارد و نیازمند کمک است.
راهحل چیست؟
این نقدینگی میتواند محرک تولید در اوضاع کنونی باشد، به شرطی که بازار مناسبی برای تولیدات داخلی وجود داشته باشد. وقتی ساختارهای تولید در یک اقتصاد ضعیف و سرمایهگذاری در آن با ریسک بالایی مواجه باشد، این تولید هیچگاه توانایی لازم برای جذب سرمایه را نخواهد داشت. باید این حجم از نقدینگی را وارد ساختارهای تولیدی کرد و با سیاستهای تشویقی، سود حاصله از تولید را دوباره به ساختارهای تولیدی بازگرداند، تولید در ایران به شدت نیازمند سرمایهگذاری است. منطق اقتصادی و مزیت نسبی را نیز باید لحاظ کرد؛ ما از لحاظ نیروی کار ماهر دارای مزیت فراوانی هستیم، نرخ عجیبی از فارغالتحصیلان بیکار داریم، چیزی در حدود ۴۲ درصد از کل بیکاران کشور دارای مدرک دانشگاهی هستند،۸ مزیتهای دیگری نیز داریم، آن هم اختلاف ارزش ریال با دلار که میتواند تجارت پرسودی برای صادرکنندهی داخلی باشد. ما میتوانیم در اقتصاد معرفتی نیز حرفی برای گفتن داشته باشیم، بازار تولیدات نرمافزاری با توجه به دستمزدهای ارزان نیروی کار ایرانی میتواند رونق خوبی داشته باشد؛ همهی اینها نیازمند فکر، برنامهریزی و واقعنگری کلان است که از نبود آن رنج میبریم.
میتوان راهحلهای متفاوتی را مد نظر داشت، دکترین متعددی برای چنین شرایطی نوشته شده اما چیزی که امروز در کلاسهای درس اقتصادی میشنویم۹ و البته به گواه تجربه و مطالعه، بهنظرم راهگشا میآید، آن اقتصاد حمایتی، پروتکشنیسم یا اقتصاد با تمرکز داخلی است که یک شیوه از آن معروف است به اقتصاد مقاومتی. این موضوع ربط چندانی به تحریمها ندارد، وقتی ساختارهای یک اقتصاد ضعیف باشد، نیازمند راهحلهایی برای مقاومسازی آنیم. اقتصاد مقاومتی، اقتصادی به شدت انعطافپذیر و درعینحال نفوذناپذیر است که کمک میکند ساختارهای تولید در یک کشور مستحکم شود و از طرف دیگر، به تولید مولد و کارآفرینی مبتنی بر ارزش افزودهی بالا متکی است. این اقتصاد در صورت پیگیری و اجرای صحیح، البته در زمانی محدود با سازوکارهای خروج مشخص، میتواند به سلامت اقتصاد و پویایی آن کمک شایانی کند.
پیش از اینها باید به بررسی چالشها و موانع پرداخت؛ برای مثال یکی از چالش موجود در بخش تولید، نقدینگی ناکافی است. تولید در ایران نیازمند سرمایهگذاری است اما سرمایهگذاری نیازمند شرایط مشخصی است، ما در زمینهی جذب سرمایهگذار، نیاز به بهبود محیط کسبوکار و برطرفساختن موانع آن داریم. از جملهی موانعی که با آن مواجهیم میتوان به عدم ثبات فضای سیاسی در ایران، دونرخیبودن ارز، فساد سیستماتیک، عدم ثبات اقتصاد کلان، عدم ثبات مدیریت، ضعف زیرساخت و چندین عامل دیگر اشاره کرد که نیازمند کار اساسی و اصلاح ساختاری است؛ اما نکتهی قابل تامل اینجاست که بسیاری از اینها راهحل اقتصادی ندارند و شاید شیوههای قضایی داشته باشند؛ دولت در ایفای وظایف حاکمیتی خود میبایست ابتدا شرایط را برای فعالیت اقتصادی سالم مهیا سازد، سپس بازیگران اقتصادی بتوانند در فضایی بدون رانت و فساد ساختاریافته دست به فعالیت بزنند.
درپیشگرفتن پروتکشنیسم اقتصادی نیازمند شرایط خاصی است. دولت برای حمایت از تولیدکنندهی داخلی، تعرفهها و یا مالیاتهایی بر روی اجناس وارداتی دارای مشابه داخلی میبندد، این تعرفهها به کاهش واردات میانجامد و مصرفکننده به سمت کالای داخلی سوق میباید. البته این تعرفهها شامل مواد واسطهای نمیگردد و لذا تولیدکنندهی داخلی میتواند ارزش افزودهی مناسبی در این خصوص ایجاد نماید. قوانین ضد دامپینگ در خصوص کالای خارجی نیز باید به تصویب و اجرا برسد؛ البته که همهی این سیاستها و دستورالعملها رنگوبوی انزوای اقتصادی و کنترل بازار را میگیرند که تا حدی درست است اما این موضوع اصلاً بدین معنا نیست که بناست به انزوای سیاسی اقتصادی برویم و از بازار تجارت جهانی دور بمانیم؛ قرار است نفع خود را در این میان ببریم، اقتصاد فعلی ما اقتصادی به شدت نفوذپذیر و انعطافناپذیر است؛ برای نفوذپذیری به اقلام منتشرشدهی ترخیصی از گمرک ایران نگاه کنید و برای انعطافناپذیری به فلاکت دوران تحریمهای نفتی.
دولت در راستای ادامهی اجرای این سیاستها و برای تشویق تولیدکنندهی داخلی و جذب سرمایه در بخش تولید، اقدام به توزیع یارانههای مستقیم و غیرمستقیم از منابع خود برای تولید داخلی میکند و از طرف دیگر با کاهش نرخ عوارض و مالیات صادراتی، تولیدکنندهی داخلی را به صادرات تشویق مینماید. دولت همچنین موظف است برای اصلاح قوانین تجارت و تسهیل راهاندازی بخشهای تولیدی در زمینهی قوانین اداری و شرکتداری اقدام موثری را به انجام رساند. در این میان باید به این نکته نیز توجه داشت که این سیاست اقتصادی در درازمدت میتواند به زیان صنایع داخلی، دولت و مصرفکننده نیز باشد. چنین صنایعی که برخوردار از یارانههای دولتی و تخفیفهای مالیاتی و عوارضی مداوم هستند، ممکن است در مرحلهی طفولیت خود باقی بمانند و نیازی نبینند که سمت تحقیقات، بازاریابی و مشتریمداری حرکت کنند؛ نمونهی برجستهی آن نیز خودروسازی در این مملکت است، قصهی خودروسازی و شکلگیری این صنعت۱۰ در کرهی جنونی شاید خواندنی باشد، جایی که دولت مدت محدودی به قطعهسازی و خودروسازی داخلی فرصت و تسهیلات داد و پس از آن با بازکردن مرزهای خود به بازارهای جهانی خودروسازی متصل گردید. منطق اقتصادی نمیپذیرد که همهی کالاها در داخل تولید شود، باید پذیرفت که تولید داخلی به این قیمت که چندین برابر قیمت و الگوی جهانی باشد، اصلاً منطقی نیست. همانطور که ذکر شد این سیاستهای اقتصادی همگی درمانهایی مقطعیاند، مریض باید روی پای خود بایستد، وابستگی به دارو را قطع کند و در جهت صحت و سلامت خود تلاش نماید.
جوالدوزی به خود: ما چه کنیم؟
البته دولت وزیر اقتصاد دارد، سیاست های کلان دارد و میداند دارد چهکار میکند، در واقع امیدواریم که بداند اما در این میان بسیار مناسب است که هر کدام از ما با انجام کنشهای خرد و کارهایی که از دستمان برمیآید و درعینحال هزینهی زیادی هم برایمان ندارد، در پیادهسازی این سیاستها به دولت و تولیدکنندهی داخلی کمک کنیم تا سهمی پررنگتر در بهبود اوضاع و اقتصاد مملکتمان داشته باشیم.
ممکن است این راهحلها مقداری دردناک به نظر برسند یا مغایر با منفعت شخصی، البته که نیاز به وجود مقداری روحیهی از خودگذشتگی، همکاری و درک شرایط موجود دارد. نگاه کنید به تمام ملتهایی که امروز حرفی برای گفتن دارند، وجه مشترک ایشان روحیهی همکاری، همبستگی، تعصبات میهنی و قانونمداری است. هر ملت و مملکتی که در آن روحیهی همکاری و از خودگذشتگی تبدیل به یک ارزش و پارامتر اصلی رفتاری شود، آن ملت و مملکت سروری مییابد، قدرتش روزافزون میشود و میتواند در عرصهی بینالملل حرفی برای گفتن داشته باشد. این موضوع حتی برای جهانیشدن نیز یک تمرین است؛ مردمانی که نتوانند از خودگذشتگی، همگرایی و همکاری را در سطح ملی تجربه نمایند و از این آزمون موفق خارج نشوند، هیچگاه نخواهند توانست رنگ جهانی بدون مرز سیاسی را بچشند؛ در حقیقت فردی که شهروند خوبی برای ملت و کشور خودش نباشد، بعید است بتواند شهروند خوبی برای وطنی به اندازهی جهان باشد.
یکم، زدودن روحیهی مصرفگرایی
زبالهسازترین مردم دنیاییم! با ۲۰ میلیون تن تولید پسماند که دستکم سه برابر استاندارد جهانی است! ۳۵ درصد از محصولات کشاورزی را روزانه تبدیل به زباله میکنیم و تنها در حدود ۱۰ درصد این حجم پسماند مشارکت در بازیافت داریم.۱۲ نمیخواهم بیشتر عدد و رقم بدهم، قصهی مصرفگرایی ما ایرانیها شهرهی آفاق است، آن هم در شرایطی که چنین دچار بحران تولید و نوسانات ارزی هستیم.
طبقهی متوسط ما دچار مرض خرید است، برای قشر زیادی از مردم ما، حتی قشر کمدرآمد، دیگر خرید به خودی خود تبدیل به یک هدف شده است و در اخلاق روزمرهمان نفوذ کرده است. اگر ایرانی نسل پیش به مناسک اجتماعی، مذهبی و یا فرهنگی تمسک میجست، ایرانی نسل جدید برای چارهی بیحوصلگی خود به خرید میرود و این را به عنوان بخشی از عادت روزمرهی خود پذیرفته است. شاید یک ریشه از آن به رمانتیسیسم طغیانکننده علیه توصیههای اخلاقی و دینی مبنی بر صرفهجویی و قناعت باشد و یا زدودن هر قید و بندی که جلوی تجربیات انسانی را میگیرد، اما این تئوری بیشتر محتمل میرسد که منابع هویتیابی ایرانیان دیگر در چارچوب فرهنگ سنتی تعریف نمیگردد و مد برای ایشان به منبعی قوی از مرجعیت برای هویتیابی و ساخت معنا بدل گشته است؛ پیروی از مد، در واقع به نوعی پیروی از سرمایهداری مدرنی است که حیاتش به مصرفگرایی بیحد گره خورده.۱۳
درد دیگر، روحیهی سخاوتمندانهی ما در مصرف حاملهای انرژی و منابع طبیعی است، بنزین، برق، آب و گاز. در مصرف اینها عددی نزدیک به چهار برابر متوسط مصرف جهانی داریم.۱۴ کسی نمیداند نتیجهی این همه مصرف چه شده است و چه بروندادی داشتهایم. بحران بیآبی یقهمان را سفت چسبیده است و لازم است در خصوص مصرف آب در صنعت و کشاورزی تجدید نظری جدی صورت بگیرد. بیگمان نیاز به اصلاح اساسی الگوهای مصرفیمان داریم؛ شاید ساخت الگوهای فرهنگی که هویت خاصی را در این موارد تبلیغ کنند، خالی از لطف نباشد اما به هر ترتیب باید از خودمان شروع کنیم.
دوم، اولویتدهی به کالای تولید داخل و همکاری در فرهنگسازی استفادهی از آن
چیزی که دل را میسوزاند این است که این روحیهی مصرفگرایی در نهایت سود چندانی برای تولیدکنندهی داخلی ندارد! دنیستریکو به جای دفاکتو و السیوایکیکی، هاکوپیان به جای آرمانی؛ ملی به جای اکو؛ فرمند به جای نوتلا و کلی دیگر از برندهایی که کفاف نیازهایمان را میدهند. میتوان تولیدکنندهی داخلی را به نوایی رساند، نرخ بیکاری را کم کرد و چرخ اقتصاد را چرخاند؛ در عوض تولیدکننده نیز فرصت خواهد داشت که از قِبل سود ایجادشده، سرمایهگذاری مجدد انجام دهد و مطلوبیت را برای مصرفکننده به ارمغان بیاورد. حمایت از تولیدکنندهی داخلی هر چقدر هم که شعاری به نظر بیاید، از تنها راهحلهایی است که شرایط فعلی را چاره میسازد.
سوم، پیگیری اخلاق روزمره، قانون گرایی و مقابله با فساد موجود در حد توان
به عبارتی، باید با نظارت در واحد فردی، هزینهی قانونشکنی و فساد را بالا ببریم، کارمند یک اداره نباید به راحتی درخواست رشوه کند؛ موتورسیکلت نباید به خود اجازه دهد که وارد پیادهرو شود؛ کسی نباید به خود اجازه دهد که نوبت را در صف نانوایی رعایت نکند و بسیاری از همین خردهرفتارها که اگر به کار ببندیم و حق دیگران را محترم بشماریم، اتفاقهای بزرگی میافتد. اگر نسبت به حقوق دیگران حساس باشیم، در نهایت اجازه نخواهیم داد حقی از خودمان زائل شود.
در هر مرحله باید به قانون و مجریهای قانون رجوع کنیم، گرانفروشی را اطلاع دهیم، نزاع را از مجاری قانونی پیگیری نماییم، کارشکنی را گزارش دهیم، حتی همین تقلبهای ساده در امتحانات دانشگاه، بری باشیم و در مقابل تقلب اعتراض کنیم! اخلاق و قانون را رعایت کنیم تا ببینیم چه اندازه امور آسان میشوند. وقتی در هر مسئلهای اجازهی مصلحتاندیشیهای فراقانونی را به خود بدهیم، نباید انتظار داشته باشیم دیگری در جای خود به قانون عمل کند. البته که انسان خوی منفعتطلبی دارد، فردنگری و تلاش برای بقای خویشتن و درک صحیحی از نیاز به همکاری، از خودگذشتگی و الزام به قوانین اجتماعی ندارد و توقع عمل به موضوعاتی نظیر اخلاق و قانون نیازمند آموزش، تمرین، ممارست و نظارت است.
الزام به قانون موضوعی است که در هرم طبقات سیاسی، از راس به ذیل میآید نه از ذیل به راس. وقتی تصمیمگیران مملکت و قانونگذاران که مشروعیت خود را از قانون گرفتهاند، هیچ الزام بایستهای بدان ندارند، چگونه باید انتظار داشت معاونین آنها، سطوح پایینتر تصمیمگیری و در نهایت مردم به قانون احترام بگذارند؟ ساختارهای نظارتی نیز به همین شکل رفتار میکنند، وقتی ناظر آلوده به فساد باشد، نمیتوان انتظار داشت که با فساد مبارزه کند؟ علیبنابیطالب، پیشوای مسلمانان، میگوید: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ»۱۵ یعنی «مردم، به دولتمردان خود شبيهترند تا به پدرانشان»؛ نباید همهی انتظار را از مردم داشت، باید روی اصلی انتقاد به دولت مردان و حاکمان باشد، اما مگر این حاکمان کیستند؟
—
پینوشت:
۱. Gregory F. Treverton, Seth G. Jones. (2005). Measuring National Power. *RAND National Security and Research Division*, 4-15.
۲. «حیات اقتصادی ایرانیان در دورهی مشروطه»، سمیه توحیدلو، هرمس، ۱۳۹۴، تهران
۳. «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری»، ماکس وبر، مرتضی ثاقب فر، جامی، ۱۳۹۴، تهران
۴. Lazear, E. P. (1999). Economic Imperialism. *Hoover Institution and Graduate School of Business, Stanford University*, 3-7.
۵. Miller, J. (2014, April 3). *BBC*. Retrieved from Move over, GDP: How should you measure a country’s value?: https://www.bbc.com/news/business-26682206
۶. Nouriel Roubini, David Backus. (1998). *Productivity and Growth*. Retrieved from Lectures in Macroeconomics.: http://pages.stern.nyu.edu/~nroubini/NOTES/CHAP4.HTM#topic2
۷. https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3341830
۸. https://www.radiofarda.com/a/unemployed-university-tehran/29189617.html
۹. ایدهی عموم بحثهای مطرحشده در این نوشتار به نوعی حاصل حضور در کلاسهای درس اقتصاد دکتر میترا عظیمی، استاد اقتصاد دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامهی طباطبایی، میباشد.
۱۰. https://en.wikipedia.org/wiki/Automotive_industry_in_South_Korea#History
۱۱. http://www.leader.ir/fa/content/11480
۱۲. https://bit.ly/2IuOKpA
۱۳. «جامعه شناسي مصرف»، پيتر کاريگان، سعید صدرالاشرفی، گل آذین، ۱۳۹۶، تهران
۱۴. https://www.isna.ir/news/96121508500/
۱۵. تحف العقول، ص۲۰۸.