تجربهی آتن بسیار متفاوتتر از چیزی بود که انتظارش را داشتم. از لحظهای که پایت را از فرودگاه بیرون میگذاری، انگار که به تهران سفر کردهای، آتن تهرانی است با تفاوتهای جزئی. در این چند هفتهای که از این سفر میگذرد، مرتباً به این فکر میکنم که چرا در نظرم آتن اینقدر شبیه تهران است. آیا بهخاطر نوع شهرسازی، معماری ساختمانها و مناظر شهری است یا بهخاطر کافهها و رستورانهای فراوان و متنوعیست که برایم یادآور تجربهی کافهنشینیها و طعمهای ایران است؟ شاید هم چهره و برخورد آدمهایش بسیار خاورمیانهای-مدیترانهای است. نمیدانم، هرچه که هست، این شهر مرهمی بر دل تنگم بود، تجربهای که در روزهای گذشته بسیار بهآن فکر کردهام.
آتن تصور آدمی را از شهر «اروپایی» میشکند، در اولین نگاه به شهر، حجم گرافیتیها به چشم میآید، تصویری که شاید توی ذوق بزند. حضور فراوان نظامیان سبز و مشکی و آبیپوش در هر گوشهی شهر توجه را جلب میکند، هرچند که تصویر چندان غریبی برای ما خاورمیانهایها نیست. گرافیتیها و حضور نظامیها برایم تداعیکنندهی ناامنیست، موبایلم را سفت میچسبم و کیف پولم را در کیفم پنهان میکنم. ماشینهای رنگپریده، خیابانهای نهچندان تمیز، آپارتمانهایی که ظاهرشان از «نداری» میگوید. حجم سیمهای شخلتهی برق، خواهش و تمنای پرتکرار در توالتها که دستمال را روانهی چاه نکنید، پریدنهای آنتن گاهوبیگاه، کارتنخوابی، تکدیگری، بزه و اعتیادی که در برابر چشمانت مدام تکرار میشود، همگی برایم نماد زیرساختهای ضعیف، عقبماندگی و بدهکاری به توسعه است. در عینحال، محلههای تکوتوک مجلل، خانههایی اعیانی در گوشه و کنارها، ماشینهایی که زرقوبرقشان ناگهان توجهات را جلب میکند، همزمان سرنخهایی از نابرابری شدید احتمالی میدهد.
اما با همهی اینها، شهر زنده است. یک زندگی اجتماعی و بیرون از خانه در این شهر در جریان است که برایم رشکبرانگیز و یادآور شیراز و استانبول است، تکاپوی مصنوعی ناشی از تحرک توریستها که با تاریکشدن هوا میمیرد و جنبوجوشی که عصر هنگام در «محلهها» آغاز میشود. محله به محله، شخصیت متفاوتی را تجربه میکنی و این برایم قابل توجه است. من فکر میکنم که شهرهای اروپایی -لااقل تا اینجا و باتجربهی من- کموبیش یک سبک زندگی دارند و یک شکلاند. یکجور فکر میکنند و مثل هم گذران درس و کار و عشق و فراغت میکنند و این خستهکننده است. فقیر و برخوردارش در نهایت یک شکل زندگی میکنند. در شهرهای مهاجرپذیر، وضعیت مقداری بهتر است، سبک زندگیهای جدید، جهانبینیهای تازه، مزههای جدید و رسوماتی با خاستگاههای متفاوت وجود دارد که به شهر سرزندگی میبخشد.
البته اگر از سفیدِ بومی اروپایی بپرسی، احتمالاً نظر متفاوتی دارد و با «حوصلهسربر»بودن سبک زندگی خودش خوشحال است و مهاجر برایش، سربار است اما حرفم این است آتن برایم تجربهشکن بود. قصههایی برای گفتن، کارهایی برای انجامدادن، مزههایی برای لذتبردن و فضایی برای بروز دارد که نمونهاش کم است. آخر کجا میشود بهعنوان یک تفریح آخر هفته، شهر را به آشوب کشاند، بمب صوتی منفجر کرد، سطل زباله آتش زد، کوکتل مولوتوف به سمت پلیس پرتاب کرد و آخر سر که خسته شدی تا پاسی از نیمهشب آلفاخوران به ریش عالم و آدم خندید؟ بله، در آتن ممکن است! در این نوشتار، از ساحت توریستیک و آیکونیک ماجرا میگذرم. حرف تازهای ندارد، کالاسازی یک تمدن کهن و فروختن روایتی نسبتاً سلحشورانه و بعضاً جانبدارانه از تاریخ، به همراه یادآوری مدام اسطورههایی که دیگر وجود ندارند، چرا که در این کشور بیصنعت و بیمکنت و بیپول، چشم امید همگی، تنها به گردشگری خیره مانده است و باید تمام زورشان را در این راستا بزنند. تلاش میکنم در سه پرده، تجربهام را از آتن بنویسم، تجربهای که به فکر تکرارش هستم.
پردهی اول: امتزاج فرهنگی
ترکیب جمعیتی جالبی در شهر آتن زندگی میکنند. اولین واژهای که برای توصیفش به ذهنم میرسد، «هفتاد و دو ملت» است. تاریخی پر از مهاجرتهای تودهای، سیاستهای مهاجرتی معاصر، تخاصم همیشگی با ترکیه و موقعیت جغرافیایی آنها در بالکان و مدیترانه شما را با شترگاوپلنگ فرهنگی مواجه میکند. به زحمت میتوان رفتار، سنت، خردهفرهنگ یا ابژهی فرهنگی خاصی در آتن پیدا کرد که رد پای ترکیه، آلبانی، صربستان، ایران، ایتالیا، اسپانیا، مراکش و سوریه را در آن نبینی. مواجهی آتنیها البته، هضم و حتی در بعضی موارد، تصاحب بوده است. قهوهی ترک، که حتی در ایتالیا قهوهی ترک است، در این کشور قهوهی یونانی صدا میشود.
مهاجرین، حالا چه قانونی و چه غیرقانونیهایشان، چه پناهجو و چه اقامتدارشان، چه آنها که برنامهشان همین آتن است و چه آنهایی که آتن فقط برایشان دروازهی ورود به اروپا است، چه از مصیبت آفریقا آمده باشند، چه از رنج خاورمیانه گریخته باشند، همگی یک ویژگی مشترک دارند: همگی با خودشان، فرهنگشان را نیز آوردهاند. هیچ تلاشی برای یکدستسازی فرهنگی نه از سمت دولت دیده میشود و نه این مهاجریناند که دلشان حلشدن در فرهنگ یونانی را بخواهد. این است که در یک محله صبح را میتوانی با «پیتا»ی تنوری عربی آغاز کنی، چای غلیظ بنوشی، برای ناهار فلافل و حمص بخوری و به قلیانکشیدن تا شام، روزت را سپری کنی.
پردهی دوم: نه ریاضت، نه توسعه
اینجا ماجرا برایم عجیب میشود و توضیحی برای آن ندارم. کشوری که دست بالا ۱۵ میلیون نفر جمعیت دارد، چطور اینگونه در تمشیت امورش مانده است که تنها در یک قلم ۶۰۰ میلیارد یورو بدهکاری بالا آورده؟ حالا که این بدهکاری بالا آمده است، آن هم از دل سیاستهای دولت رفاه، چطور هنوز احزاب چپ، چپ رادیکال، سوسیالیست و حتی نازی این چنین طرفدار دارند؟ ماجرا آنجا عجیبتر میشود که گروههای فعال آنارشیست و جوانی در شهر هستند که معتقدند احزاب چپ فعلی، به قدر کافی چپ نیستند! درخواستهایی از دولت دارند که واقعاً برایم عجیب است. واقعاً مطالبهگر یک دولت رفاه بزرگتر هستند که نمیتوانم هضمشان کنم.
از سوی دیگر وقتی ریاضت اقتصادی نباشد و انواع حقوقهای بازنشستگی و خانههای دولتی و امثالهم شیرهی جان اقتصاد را بمکند، معلوم است که مجالی برای توسعهی کشور نمیماند. زیرساختهای ضعیف و اقتصاد بیرمق رکودی عجیب و بیکاری مزمنی را رقم است. نمیدانم کارشان به کجا میکشد ولی این ره که میروند، صد البته به ترکستان است!
پردهی سوم: توریست-آنارشی
در جای جای این شهر، رد پای جوانهای عاصیای را میبینی که خشمشان را بر سر در و دیوار شهر بروز دادهاند. آنها به صورت متداول در محلههای تحت سلطهشان، ساختمان و یا فضای عمومی شهر را اشغال کرده و به آن «اسکواد» میگویند. در برخی طبقات به خودشان خدمات آموزشی، بهداشتی و مهارتی میدهند، در دو-سه طبقه اتاق جلسات و گردهمایی دارند و در طبقاتی نیز، امکانات اقامتی برای خود دستوپا میکنند.
دولت هم یا زورش نمیرسد و یا، به گمانم، استقبال میکند که تهدید همیشگی در شهر زنده باشد. برای جوانانی که مسیر شغلی و راه شکوفایی خاصی در شهر بهشان ارائه نمیشود کجا بهتر از یک کامینیوتی ایدئولوژیمحور که سرشان به خودشان گرم باشد؟ دستکم تا آنجا که من فهمیدهام، مخاطرهی خاصی نیز برای ساختار سیاسی حاکم ندارند و صرفاً سروصدا هستند.
پدیدهی جالب اما تجمعهای سالانه و تابستانهی «توریست-آنارشی»ها در آتن است. آنارشیستهای ایتالیایی، اسپانیایی و دیگر نقاط مختلف دنیا، خود را به آتن میرسانند و در شهری که نسبتاً اقامت برای توریستها گران آب میخورد، از مزایای حضور در اسکوادها بهرهمند میشوند. در تجمعات و برنامههایشان حضور جدی دارند و از مواهب شهر لذت میبرند!
—
آتن با همهی اینها، شهری است که باید به آن برگردم و موشکافی بیشتری از زندگی و جریانهای اجتماعی آن انجام دهم، زیرا که فکر میکنم شناخت خود ایرانیام، تا حد خوبی در گروی شناخت فرهنگهای نزدیک، از جمله مدیترانه، علیالخصوص یونان و به ویژه آتن است.