پرش به محتوا

جستاری دربارهٔ مائده هژبری

من که کاره‌ای نیستم برای آقایان تعیین و تکلیف کنم، صلاحت مملکت خویش خسروان دانند؛ اما به گمانم اگر حاکمیت در صدد کِش آمدن آستانه تحمل مردم در برابر فشارهای عدیده سیاسی و اقتصادی است؛ لاجرم باید بند را در موضوعات فرهنگی آب بدهد! تنگ کردن قفس تا نقطه خاصی موجب تراکم محبوس می‌شود از یک نقطه‌ای به بعد موجب شکستن قفس می‌شود. اسلاونکا دراکولیچ – روزنامه‌نگار و از اعضای مؤسس کمیته اجرایی اولین شبکه گروه‌های زنان اروپای شرقی- در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» نقل می‌کند:

«اما قبل از اینکه سخنرانی‌ام را شروع کنم یک نواربهداشتی و یک تامپکس از کیفم درآوردم، آن‌ها را بالا گرفتم تا حضار ببینند، و گفتم: من تازه از بلغارستان رسیده‌ام و باور کنید زنان در آن‌جا نوار بهداشتی و تامپکس ندارند، هرگز نداشته‌اند […] من این را یکی از دلایل شکست کمونیست می‌دانم، چون این سیستم در تمام عمر ۷۰ ساله‌اش نتوانست نیازهای اولیه نیمی از جمعیت را تأمین کند.»

اما چند نکته‌ی نه‌چندان علمی درباره رقصی که گریبانمان را گرفت:

  • رقص، ادبیات جنسی،‌ شراب، غنا، هزلیات و بزم‌هایی که در آن مطلوبات حاکمیت رخ نمی‌دهد، پیش ازآن‌که به شبکه‌های اجتماعی و تهاجم فرهنگی مربوط باشد، ریشه در فرهنگ ایرانی و خاطره جمعی او از اجدادش دارد و فرهنگ اساساً چیزی نیست جز پاسخ‌های مقتضی به نیازهای انسان در بستر جامعه که در مرور سال‌ها رنگ آئینی و هویت مستقل یافته است. شاید انسان در برهه‌هایی به بهانه fictionهایی خاص؛ از نیازهای طبیعی خویش عدول کند (مثل اجتناب از سکس توسط کشیش‌ها) اما باید دانست این موضوع نباید به گزاره‌ای همه‌شمول و زمان شمول تبدیل شود. علاوه بر نیازهای بدنی که انسان‌ها سال‌ها در پی پاسخ‌هایی روزبه‌روز بهینه‌تر بدان بودند، نیازهای ذهنی انسان‌ها نیز قبل از آنکه ادیان سر برآرند توسط خودشان پاسخ داده می‌شد؛ مناسک جمعی، رقص‌ها و آوازهای فولکوریک، آئین‌های قبیله‌ای،‌ داستان‌ها و افسانه‌هایی که در خلال سابقه جمعی آن قوم یا قبیله ابداع‌شده یا به عاریت گرفته‌شده حاکی از این امر است. نکته این موضوع این است که قوم به‌خصوصی را نمی‌توان یافت که رقص محلی یا ساز محلی خودش را نداشته باشد؛ ممکن است برهه‌هایی به علت مذهب، افسانه یا دلیلی خاص، فاصله گرفته باشند اما هیچ‌گاه رها نمی‌شود زیرا رهنمون غریزی دارد.
  • حال که جامعه‌ای جهانی داریم، طبیعی است که انتظار برود رقص‌هایی جهانی داشته باشیم، آوازهای جهانی بخوانیم و الگوهای جهانی داشته باشیم. در این میان بندهای درونی مذهب، در امروز ایران به ضعیف‌ترین حالت خویش رسیده است. ایرانیان، به‌خصوص جوانان که خاطره‌های ضعیف‌تری دارند و هویت خویش را دیگر بر اساس هویت خانوادگی، مذهبی، قومی و ملی تعریف نمی‌کنند؛ دوباره بازگشته‌اند به نیازهای اصلی خویش و پاسخ‌های خود را اکنون از جامعه‌ای به گستردگی جهان ارتباطات جست‌وجو می‌کنند و دنبال بهینگی هستند.
  • نکته دیگر درباره این «خود اظهاری» نوجوانان و جوانان در شبکه‌های اجتماعی است، رقص در خانواده ایرانی جایگاه خودش را داشت اما چه شد که سر از اینستاگرام درآورد؟‌ به گمانم پاسخ را در همان هویت‌یابی باید جست؛ روزگاری هویت از طریق خانواده به نسل بعدی منتقل می‌شد. نوجوان ایرانی حال که بناست هویت را از جامعه‌ای جدید بجوید دست به خود اظهاری برای کسب این هویت می‌زند و این پدیده لزوماً پدیده مذمومی نیست به‌شرط آن‌که وارد حیطه رفتارهای خطرناکی همچون مصرف دخانیات، خشونت، مشروبات الکی و قسم پنهان‌تر آن، ازدیاد فاصله طبقاتی نشود.
  • امروز اما بسیار فرق می‌کند، تقابل ملت و حاکمیت اکنون به تقابل ما و آن‌ها رسیده است؛ روا داری از دو طرف ماجرا کاسته شده و این‌چنین است که روح مبارزه‌ای در میان احساس می‌شود؛ در این مورد خاص #برقص_تا_برقصیم شاید فرم لطیفی داشته باشد اما ناشی از یک خشونت نهفته و محتوایی مبارزه‌طلبانه با تصمیم گیری‌های حاکمیتی است. مورد مائده هژبری را با ریحانه طراوتی مقایسه کنید. ریحانه طراواتی و دوستانش آن موقع که آهنگ Happy از فارل ویلیامیز ترند جهانی شد و دستمایه رقص عده زیادی در کل جهان گشت، با این آهنگ در پشت‌بام خانه‌شان رقصیدند و ویدئو آهنگ را منتشر کردند که با نیروی انتظامی کمتر از دو یا سه روز اقدام به دستگیری آن‌ها و اعتراف گیری تلویزیونی کرد. البته که موج مذمت و اعتراضی نیز شکل گرفت اما هیچ‌گاه زنان میان‌سال، مادران، دختران، مردان و خانواده‌هایی برای حمایت از او نرقصیدند و ویدئو آن را منتشر نساختند؛ می‌خواهم بگویم حتی جنس مقابله و واکنش نشان دهی نیز متفاوت شده است.
  • معمولاً اجازه اظهارنظر در مورد پدیده‌های روزمره را به خودم نمی‌دهم زیرا از تمام ابعاد ماجرا خبر ندارم؛ اما در خصوص مائده هژبری باید بگویم که شاید در ظاهر یک دستگیری و اعتراف گیری برای جرم نکرده باشد اما در پنهان دارد به این تقابل ملت-حاکمیت نهیب می‌زند، به‌نوعی مرز افتراق ما و آن‌ها. کسی از این عمل دفاع نکرد و همه خود را مبری از آن دانستند، «ما» همه ناراحت بودیم که چنین اتفاقی افتاده است؛ اما چه کسی آن را انجام داد؟ «آن‌ها»! آنها چه کسی هستند؟ حزب؟ دولت؟ حاکمیت؟ مائده گوشت قربانی این تقابل شد تا به «ما» یادآوری شود که هنوز «آن‌ها» هستند که بر اوضاع تسلط دارند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حدود ۲۲ کامنت روی این نوشته توی ویرگول هست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *