پرش به محتوا

برای سال ۱۴۰۱: در مدح انعطاف‌پذیری

یکم: اصلاح یک برداشت نادرست

نظریه‌ی فرگشت بر اساس انتخاب طبیعی، به گمانم یک کژتابی در ذهن ما دارد. به این شکل که فکر می‌کنیم همیشه جانوری که بیشترین زور، بزرگ‌ترین جثه یا بیشترین سرعت را به نسبت محیط پیرامونی خود دارد، آن کامیاب است و می‌تواند ژن خود را به نسل بعدی منتقل کند. شاید در نمونه‌هایی این گزاره صادق باشد اما نقطه‌ای که معمولن مغفول می‌ماند این است که این ویژگی‌ها در واقع، سازگارترین ویژگی‌هایی‌ست که شرایط زیستی – زنجیره‌ی غذایی آن محیط طلب می‌کند.

در واقع این نظریه، بیشتر تمرکزش بر روی سازگاری‌ است و نه ویژگی‌هایی از جنس بزرگ‌ترین، بیشترین و غیره. به عبارت دیگر ما درمورد بقای سازگارترین (The Fittest) صحبت می‌کنیم. برای مثال، طعمه‌ای در دشت سبز و طلایی بتواند به نسبت بقیه‌ی گونه‌ی خود پوست‌ هم‌رنگ‌تری با محیط خود داشته باشد و استتار بهتری انجام دهد، نیازی نیست با سرعت بدود و یا زور زیادی به خرج دهد. این سازگاری با محیط و شرایط است که بقا را تضمین می‌کند و آن هنگام که شرایط که تغییر می‌کند، ژنی برنده است که بتواند زودترین تطبیق را با شرایط جدید بدهد.

دوم: جامعه و سازگاری با شتاب تغییرات

این‌ها را گفتم که به جوامع انسانی و زندگی اجتماعی روزمره‌ی هر یک از خودمان برسم. در طول تاریخ تمدن بشری، شاید بهترین مثال برای «سازگارترین» نهاد بشری، «بازار» را بتوان مثال زد. بازارها، زودترین انطابق را با شرایط جدید سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جغرافیایی می‌دهند، شیوه‌‌های ناکارآمد خود را حذف می‌کنند و به سرعت با واقعیت‌های جدید منطبق می‌شوند. یک نمونه از ساز و کار انطابق‌پذیری بازارها «تخریب خلاق» است، بدین شکل که بازار با شناسایی و ایجاد امکان رشد برای نوآوری، و شیوه‌های جدید پاسخ به نیازهای بشری، شیوه‌های قبلی را از بین می‌برد -با هر هزینه‌ای – و خود را با شرایط جدید وفق می‌دهد. این است که معمولن بازارها در هر جوامعی سرپا هستند، حتی در جوامعی که دولت شکست خورده دارد، این یکی از زیبا‌ترین نمونه‌های سازگاری برای بقا در سیستم‌ها و نهادهای انسانی است.

سرعت تغییرات امروز جوامع بشری، بسیار بسیار بالاست. نه در لحظه‌هایی خاص، نه، در تمام لحظات سرعت تغییرات آن‌قدر زیاد است که از توان هضم ما، انسان‌ها، خارج است. در عین حال، شرایط زندگی اجتماعی امروز انسان‌ها به قدری تعدد پارامتر دارد و در هر موقعیت آن چنان عدم قطعیت بالاست که به راحتی نمی‌توان نسخه‌ای برای تمام شرایط پیچید. در واقع با چیزی سر و کار داریم که مدام و مدام، استراتژی متفاوتی را برای مواجهه طلب می‌کند. زندگی کردن در جهان امروز، روی‌خط‌ماندن در زندگی اجتماعی امروز، نیازمند استراتژی متفاوتی از آن چیزی است که پدرها و مادرهای ما بلد بودند. نه این که منحصر به ما، ایرانی‌ها، باشد. نه. آن جوان روستایی در شهرهای دور یک کشور آرام اروپایی نیز، اگر بخواهد در جریان زندگی باشد، نیازمند استراتژی متفاوتی است، متفاوت از آن چیزی که پیشتر آن را «مهارت زندگی کردن» می‌خواندیم.

سوم: نگاشتی بر زندگی‌های شخصی‌مان

به‌گمانم، اگر می‌خواهیم در وهله‌ی اول زنده بمانیم، از لحاظ زیستی، آن‌قدری موفق باشیم که ژن‌مان را تکثیر کنیم، یا از لحاظ اجتماعی آنقدری موفق باشیم که تاثیری در محیط پیرامون خود وارد کنیم، در شرایط زندگی اجتماعی امروز که تعدد پارامتر و شتاب تغییرات بالا دارد، نیازمند «سازگاری‌» مداوم با شرایط جدید هستیم. اولن باید مدام شرایط جدید را بشناسیم و دومن باید با آن سازگار شویم. خوش‌بختانه، کلمه‌ای هم برای آن داریم که به آن می‌گوییم «انعطاف‌پذیری». این انعطاف‌پذیری ماست که می‌تواند عامل بقای ما باشد، آن‌قدری موفق‌مان کند که بتوانیم تکثیر ژن انجام دهیم و از ژن‌های تکثیر شده مراقبت کنیم و یا از لحاظ اجتماعی تاثیرگذار باشیم. فرقی نمی‌کند، برای هر سه هدف، نیازمند کسب، تمرین و ارتقای مهارت انعطاف‌پذیری خود هستیم.

چهارم: در برابر چه چیزهایی باید انعطاف به خرج دهیم؟‌

پاسخ دم‌دستی به این سوال این است که در برابر هرچیزی که «کارکرد» ندارد. اگر ایدئولوژی‌ای است که به بقای فرد و جامعه کمک نمی‌کند، باید حذف‌ش کنیم یا تغییرش دهیم. اگر نهادی است که جلوی کارکرد جامعه، توسعه و رشد بشری را گرفته است، باید استحاله‌اش کنیم. شخصی‌تر، اگر باوری داریم که امروز دیگر کارکرد ندارد، باید رهایش کنیم. اگر وابستگی‌ها و دلبستگی‌هایی داریم که کارکردی در توسعه‌ی شخصی‌مان و افزایش شانس بقا و موفقیت ژنی – اجتماعی‌مان ندارد، باید رها کردن یا دست‌کم مدیریت کردنش را بیاموزیم. اگر، شرایطی بر ما یا جامعه حادث می‌شود که جدید است و ابزار مواجهه با آن را نداریم، باید در جهت توسعه‌ی ابزار، هرآن‌چیزی که مقابل تجهیز ما قرار می‌گیرد را باید حذف کنیم و همین دست فرمان الی آخر.

رها کردن مداوم، در کنار تجهیز شدن مداوم است که معنا می‌یابد. اگر یک چارچوب فکری را، چون کارکرد نداشت، رها کردیم باید برای چارچوب‌بندی منظومه‌ی فکری جدیدی دست به کار شویم. اگر دانشی که لازم نداشتیم را unlearn کردیم، باید برای کسی دانشی جدید مهیا شویم. انعطاف‌پذیری، اتخاذ مداوم ترکیب‌های مختلفی از رها کردن و کسب کردن توامان برای مواجهه با شرایط مدام تغییرکننده‌ی زندگی امروز بشری است.

حد بالای این انعطاف‌پذیری را بیایید بگوییم «زندگی‌درکوله‌پشتی»*. وابستگی در حداقلی‌ترین حالت ممکن به اشیا و آدم‌ها که اجازه بدهد، مدام در جابه‌جایی فیزیکی و ذهنی باشیم. من فکر می‌کنم که نیل به سمت این اپروچ می‌تواند در جهان مقابل ما که پر از عدم قطعیت است، به ما کمک کند که در هر لحظه برای هر اتفاقی آماده باشیم.

پنجم: موخره

فکر می‌کنم که در زندگی‌ شخصی‌ام، در طی این ‌سال‌ها، برای نگه‌داشت چیزهای مختلفی چنگ زده بوده‌ام، تلاش زیاد و انرژی زیادی صرف کرده‌ام که حتی همان لحظه‌های تلاش هم می‌دانستم که این چیزی که نگه‌داشته‌ام به دندان و به زحمت، کارکردی برای من ندارد. در واقع اگر نبود خلاهای ذهنی و چالش‌های روانی، ترس‌ها و اضطراب‌هایی که «از دست دادن» را فاجعه‌ای در ذهنم می‌ساختند،‌ شاید رها کردن‌شان ساده‌تر بود. در برابر شیوه‌های جدید و نیازهای به‌روزشونده‌ی بازارکار، شاید آن‌قدری که لازم‌ست منعطف نبوده‌ام، وابستگی‌هایی ساخته‌ام که امروز نمی‌دانم با آن‌ها چه کار کنم، با علم به این‌که آن‌ها کارکردی برای من ندارند. باید انعطاف بیشتری داشته باشم، سال بعد را باید بگذارم و به این فکر کنم که چطور منعطف شوم، سریع‌تر تغییر استراتژی دهم، روان‌تر شرایط جدید را بپذیرم، رها کردن را بیاموزم و آموختن را یاد بگیرم. فکر می‌کنم این همان «شایستگی‌»‌ست که حتی اگر به توسعه‌ی من کمک نکند، به بقای من در این شرایط سخت اجتماعی – اقتصادی که توام با چالش‌های فراوان زندگی شخصی‌ام است، کمک خواهد کرد.

سال ۱۴۰۱ مبارک!‌


*: این اصطلاح را اولین‌بار از حسین مدنی شنیدم. کانتکست آن بحث هم مشابه بود. آن‌چه که خاطرم است این است که حسین مدنی این اصطلاح را اصطلاحا خودش coin کرده بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *