
چند وقتی است جایی تکه کاغذی چسباندهام که درباره «تغییر» بنویسم، حرفی که مدتها در فواصل گلویم خشکشده و اذیت میکند. ازآنجاکه به قول امیرخانی در پیشگُفتار نفحات نفتش این نوشتهها از گونه نوشته (essay) است و نه مقاله (article) دست و قلمم باز است هرآن گونه که میخواهم به این مقوله بپردازم و فارغ از نگاه آکادمیک به بیان تجربیات و مشاهدات خود اقامه کنم و خوب طبق عادت مألوف، درزمینهٔ پذیرش، نپذیرفتن، خرده گیری، بهین گزینی، اشکال و احیاناً ستایش این نوشته، آتش به اختیارید.
در ابتدا باید بگویم که مراد از «تغییر» را در این نوشته فعلاً تغییری تعبیر میکنم که نتوان با چشم غیرمسلح دید، تغییری که نیاز به تجربه کردن یا دانستن دارد مثل تغییر در باورها، رفتار، جهانبینی و یا نوع نگاه. چند موضوع عمده که خودم با آن دستبهگریبانم را توضیح میدهم و در پایان نتیجه دلپذیرم را حاصل میکنم. یک جورایی خود گویی و خود خندی!ادامه »پیرامون چرایی و چگونگی «تغییرات» عموماً منتالی