با امروز اگر بخواهیم برآورد کنیم، نوزده «سیزده به در» را دیدهام، گمان نمیکنم بیشتر از انگشتهای یک دست از خانه زده باشم بیرون؛ آن چندتا هم برای موقعی بود که نزدیکان فراخوانی کرده بودند که احتمالاً نمیشد رد کرد. (اساساً #سیزده_به_در در خانواده ما پیشآمدی نیست که آنگونه که دیگران پایبند به انجامش هستند، باشد) این چند سال اخیر را هم پیگیرانه و پایمردانه، دستبهسینهی بستگان و آشنایان و مراسمات متبوعشان زدهام و سیزدهم فروردین را در چهاردیواری خانه گذراندم تا ببینم چه قرار است بشود. تا نوشتن این سطور که فعلاً تندرستم! یکی از دوستان بذلهگو، در جریان بررسی همین خرافه بداَختر بودن سیزدهم فروردین، در جوابیه این کردار من افاضه فرمود که: «فکر میکنی این زندگی نکبتبارت اگر از نحسی سیزده فروردین نیست، پس از چه چیزی است؟» ? )
سیزدهم فروردین، پیشترها که بچهمدرسهای بودم، صرف گشتن دنبال کتابهایم، برآورد میزان واکنش آموزگاران در برابر عدم انجام تکالیف عید، آمادگی برای ازسرگیری فعالیتهای شخصی و امثالهم میگذشت، اما جدیدترها، سیزدهم فروردین حکم واپسین مجال برای کتاب پایان نیافتهای است که در عید مفتوح شده است، حکم واپسین پیش آمد برای جمعبندی و نتیجهگیری پژوهشهای شخصی است، حکم واپسین زمان برای دیدن فیلمهایی است که قرار بود این عید دیده شوند، اما هنگامش پیش نیامده بود، حکم روزی برای خودشویی، پیرایش، جمعوجور کردن چهاردیواری برهم ریخته و دستی به سر و روی آن کشیدن است، حکم روزی برای بازبینی برنامههای چهاردهم فروردین، حکم روزی برای ریشخند به مردمی که سبزه به ماشین برای به درکردن بدشگونی سیزدهم خود را به دشواری انداختهاند، حکم روزی برای خودش را دارد. سیزدهم فرودین هم برای من آداب خودش را دارد!
پینوشت: عکس را از باغ ملی گیاهشناسی، پاییز هنگام برداشتم.
مخالف ! آداب ایرانی رو نگه داریم !